منابع تاریخ اسلام

رسول جعفریان

نسخه متنی -صفحه : 162/ 33
نمايش فراداده

تصويرهاى قصصى در سيره

روايت داستانى از يك حادثه، با روايت تاريخى و واقعى همان رخداد تفاوت دارد. اين تفاوت به دليل افزودگيها و كاستيهايى است كه در روايت واقعى وتاريخى آن رخداد پديد آمده و صورتى داستانى و رمانتيك بدان داده است. لازمه چنين تصويرى، انحرافات چندى است كه هميشه نيز عمدى نيست. علاقه مردم عادى به رويات داستانى سبب رشد كار قصه گويان صدر اسلام گرديد. درآغاز تنها تاريخ انبيا گذشته به صورت داستان عرضه مىشد. به مرور برخى از رخدادهاى سيره نيز رنگ داستانى به خود گرفت در همين جا بايد اين نكته را ياداورى كرد كه در يك نقطه تشخيص رويات تاريخى از روايت داستانى دشوار است و آن مواردى است كه به ويژه در تاريخ انبياء رنگ وحى، معجزه، اخبار از آينده و به عبارتى ماوراء الطبيعى دارد.آنان كه تنها با انديشه هاى مادى سر و كاردارند وتاريخ را صرفا تجلى عناصر واجزاء مادى مىپندارند، هرنوع روايتى را كه مشتمل براين عناصر باشد، داستانى مىدانند و تنها با حذف اين عناصر رضايت به تاريخى بودن آن مىدهند. در اين باره بايد گفت: اگر مشكل صرفا مساءله غيب و يا وحى باشد، به هيچ روى نبايد چنين رخدادى را روايت داستانى تلقى كرد؛ در واقع زمانى كه ما دليل كافى در اصل وقوع چنين رخدادى داشته باشيم، نبايد به دليل داشتن جنبه هاى غيبى، آن رويداد را مورد انكار قرار دهيم. اما در مواردى كه رنگ قصصى و داستانى غلبه داشته وسند رخداد نيز قابل اعتبار و اعتنا نيست. دقيق در سند و متن، ان را مورد انكار قرار داد.

آنچه مسلم است اين ك قصه سرايان كه در جامعه نفوذ چشم گيرى داشته اند، در بسيارى از موارد در داستانى كردن واقعيات تلاش كرده اند.ابوايوب سختيانى بر اين باور بود كه قصه سرايان حديث را بر مردم فاسد كرده اند. (213) ذهبى (م 748) نيز از جمله تحريفات قصه سرايان را درسيره، درمساءله معراج ذكر كرده است. (214) صلة بن حارث غفارى مىگفت: از بين رفتن سيره و سنت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به دليل وجود قصه سرايان بوده است. (215) به عنوان نمونه قصه سرايى روايت كرده بودكه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم قبل از ازدواج با عايشه عكس وى را ديده بود و پس از آن روزنه اى مىنگريست تا صاحب آن تصوير را بيابد. (216) شعبه كه از محدثان به نا بود مىگفت: ما براى قصه سرايان حديثى نمى گوييم؛ چرا كه يك وجب حديث ازما گرفته يك ذراعش مىكنند. (217)

در كناب اين مطلب بايد اشاره كرد كه اخباريها با ذهنيت داستانسرايى خود. كوشيده اند تا براى تمام مظاهر تاريخ دوره جاهلى و اسلامى، قصه هايى دست وپا كنند.ذهن جوّال آنها در ساختن داستان بسيار قوى وحتى اديبانه بوده و به هيچ روى نبايد فريب نثر اديبانه قصص آنها واشعارى كه در آن باره مىآورند را خورد. متاءسفانه اين قصص منشاء بسيارى ازتحريفات جدى در سيره شده است.

درباره سيره ابوالحسن بكرى گفته شده ك قابل اعتماد نيست؛ زيرا او كذاب وقصه هايى جعل كرده كه به هيچ روى قابل اعتماد نيست. نوشته اى وى عمدتا قصصى است نظير، راءس الغول، كتاب كلندجه و...؛ نام كتابى كه در سير داشته الذوره فى السيرة النبويه بوده است. (218)

يكى از زمينه هاى قصصى در سيره مواردى است كه از قول جن اشعارى نقل مىشود. در اين باره بايد گفت كه اين سخن ما به معناى نفى وجود جن نيست؛ چه قرآن به صراحت آن را مورد تاءييد قرار داده است (سوره جن، آيه 1) بلكه موارد مد نظر رخداد هايى است كه در آنها رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حضور ندارند و افراد معمولى مدعى شنيدن صداى جن و يا شيطان هستند در اين خبر دقت كنيد:

(آنگاه كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم همراه ابوبكر هجرت كرد) ما سه شب صبر كرديم و نمى دانستيم به كدامين سورفته است تا آن كهه مردى از جن از پايين مكه آمد كه ابياتى از آوازه خان عرب را به آواز مىخواند. مردم نيز اورا دنبال مىكردند. صداى اورا مىشنيدند اما اورا نمى ديدند تاآن كه از بالاى مكه در آمد. شعر او اين بود:

جزى الله رب الناس خير جزائه *** رفيقين حلا حيمتى ام معبد

راوى اين روايت اسماء دختر ابوبكر است كه ابن اسحاق (محتملا) از طريق زهرى از هشام بن عروه از او نقل كرده است. اشعارى بعدى نيز ادامه خبر مربوط به محل هجرت و اقامت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و ابوبكر است. (219) بايد افزود كه بعدها نيز برخى از سياستمداران، اقداماتى را كه بروز آنهابه مصلحت نمى ديدند، به جن منسوب مىكردند و در تاءييد آن اشعارى نيز به جن نسبت مىدادند. (220)

نقش شيطان و جن به همين عنوان در وقايع ديگر نيز به چشم مىخحورد؛ از جمله حضور شيطان در مجلس مشورتى قريش، اندكى پيش از هجرت، تشكيل دادند تا درباره رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم تصميم جدى بگيرند. در آن روايات آمده است كه ميان آنها ابليس، در حالى كه لباس خشنى پوشيده بود، در هيئت مردى جليل وارد گرديد، همين شيطان است كه پيشنهاد كشتن رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را ارائه داد. (221) روشن نيست چه كسى تشخيص داده كه شيخ جليل! شيطانى بوده كه درلباس مردى ظاهر شده است. محتمل است كه او مسافرى در مكه بود (و گفته شده كه نجدى بوده) كه آن زمان داخل آن جمع شده است. اين شيخ نجدى كه كنايه از شيطان است. در واقع نصب ركن اءسود در زمانى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم 35 سال داشت نيز حضور دارد. (222)

در موردى ديگر امده است: پس از آن كه مردم يثرب در عقبه با رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بيعت كردند، شيطان بر فراز عقبه با صداى بلندى فرياد كرد: اين صاحبان خانه ها آيا متوجه مذموم (223) و صائبيان (224) همراهش هستيد؟ آنان براى جنگ با شما اجتماع كردند. در اين نقل افزوده شده كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود. هزا ازب العقبة (225) درلغت آمده است كه اءزب نامى براى شيطان است يا نام ديگرى براى مار. البته به دليل آنكه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ناظر و حاضر رخداد است، در صورتى كه تاءييد شود كه اءزب به معناى شيطان بوده و نيز مطمئن شويم كه مقصود همو بوده، نه آن كه كنايتى ازبرخى از مشركان شيطان صفت باشد، در اين صورت مىتوانيم خبر را تاءييد كنيم. از اين نمونه اخبار كه شيطان با جن درلباس انسان حاضر مىشود يا در شكل هاتفى فرياد كرده و شعرى مىخواند، موارد ديگرى نيز وجود دارد كه اينجامحل تفصيل آنهانيست. (226)

برخى، روايت مربوط به خواب عاتكه پيش از غزوه بدر را از نوع قصص عاميانه دانسته اند كه در سيره رسوخ كرده است. (227) به نظر مىرسد چنين نگرشى بطور كلى ناشى از بى اعتقادى به خواب ديدن است. اگر سند روايت مشكلى داشته باشد، متن را مىتوان پذيرفت. روياى مزبور، حتى اگر جنبه فوق طبيعى نداشته باشد، از لحاظ مادى با توجه به وحشت احتمالى قريش از جنگ (كه كسانى از خود آنها پيش از جنگ مطرح مىكردند) قابل توجيه است. اين انكار همچنين درباره آنچه جهيم بن صلت عنوان كرده، اظهار شده است. او گفت در خواب و بيدارى مردى سوار را ديد كه ايستاد و گفت: عتبه، شيبه، ابولحكم و امية بن خلف... كشته شدند. ابوجهل درباره او نيز گفت: وى (همانند عاتكه) نبى ديگرى از خاندان مطلب بن عبد مناف است. (228)

چنين واقعه اى نيز نبايد به سادگى مورد انكار قرار گيرد. اين حالات روانى مىتواند موارد مشابه فراوانى داشته باشد، حتى اگر در بيدارى محض باشد. بعلاوه بايد توجه داشته كه اين نقلها به مرور، رنگ داستانى به خود گرفته و محتملا اصل روايت تاريخى آن صورت معقولترى داشته است. در بسيارى از اين موارد نمى توان دقيقا بر مفاهيمى كه در روايت آمده تكليه كرد، بلكه بايد به مضمون كلى آنهاپرداخت.