دعاهای قرآن

حسین واثقی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 32
نمايش فراداده

بگرداند. پس يوسف را زندانى كردند.

2. يوسف مدتى را در زندان مي‏گذراند. سال‏ها و حكايت‏ها مي‏گذرد تا آن كه براى تعبير خواب پادشاه مصر در زندان به نزد او مي‏آيند. يوسف از موقعيت استفاده مي‏كند، از بي‏گناهى خود مي‏گويد، و از سبب زندانى شدن خود جويا مي‏شود.

پيام او را به پادشاه مي‏رسانند. پادشاه زنان را احضار مي‏كند. همه زنان، به‏ويژه زليخا همسر پادشاه، بر گناهكارى خود و بي‏گناهى يوسف گواهى مي‏دهند. يوسف از زندان آزاد، مقرّب دربار و وزير دارايى واقتصاد مي‏شود.

در كنعان مردم دچار قحطى مي‏شوند و براى تهيّه آذوقه به سوى مصر رو مي‏آورند. مصر كه با تدبير يوسف داراى انبارهاى بزرگ غلّه شده است پذيراى فرزندان يعقوب مي‏شود.

باز هم حكايت‏ها مي‏گذرد تا آن‏گاه كه خبر يوسف به يعقوب مي‏رسد و يعقوب و خاندانش راهى مصر و بر سراى بزرگ يوسف وارد مي‏شوند.

يوسف، پدر و مادرش را احترام مي‏كند و بر تخت مي‏نشاند و برادرانش در برابر او به خاك در مي‏افتند و براى خداوند سجده مي‏گزارند. با پديد آمدن چنين صحنه‏اى، خوابى كه يوسف در نوجوانى ديده بود و به پدرش بازگو كرده بود تعبير مي‏شود. در چنين شرايطى يوسف دست به دعا بر مي‏دارد و با خداوند چنين مناجات مي‏كند: