رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَى فَلَنْ أَكونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ؛1
خداوندا، به خاطر نعمتى كه به من دادى هيچ گاه پشتيبان گنهكاران نخواهم بود.
صبح روز بعد موسى با بيم و هراس در شهر گردش ميكرد. ديد مرد ديروزى، امروز هم با كسى درگير است. باز هم موسى را به كمك خواست. طرف مقابل به موسى رو كرد و گفت: آيا ميخواهى مرا بكشى آنچنان كه ديروز ديگرى را كشتي! تو زورگويى نه مصلح!
از آن طرف شهر مردى سر ميرسد و ميگويد: اى موسي! سران گرد آمدهاند و براى كشتن تو نقشه ميكشند، هر چه زودتر از شهر خارج شو!
موسى با احتياط و مراقبت از شهر بيرون شد و چنين دعا كرد:
رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَوْمِ الظّالِمينَ؛2
پروردگارا مرا از گروه ستمكار نجات ده.
موسى سپس رو به سوى مَدْيَن، شهر شعيب پيامبر، گذارد و به راه افتاد و گفت:
عَسى رَبّى أَنْ يَهْدِيَنى سَواءَ السَّبيلِ؛3
اميدوارم پروردگارم مرا به بهترين راه هدايت كند.
2. موسى به شهر مدين رسيد. در بيرون شهر مردمى را ديد كه در كنار چاهى جمع شدهاند و از آن آب ميكشند و گوسفندان خود را
1. قصص (28) آيه 17. 2. قصص (28) آيه 21. 3. قصص (28) آيه 22.