دعاهای قرآن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سيراب ميكنند. موسى ديد دو زن دورتر ايستادهاند و در انتظارند. به نزد آنان رفت و پرسيد: چرا اين جا ايستادهايد؟ آن دو در جواب گفتند: وقتى كه چوپانها از چاه آب كشيدند و گله خود را آب دادند و دور شدند ما سر چاه ميآييم، آب ميكشيم و گوسفندان خود را سيراب ميكنيم.موسى از سر وظيفه الهى و نوع دوستى، به سر چاه آمد، براى آنان آب كشيد و گوسفندان آنان را سيراب كرد. آنان به راه افتادند و زودتر از هر روز به خانه رسيدند.موسى كه در مدين غريب بود و راه به جايى نميبرد، به زير سايه درختى رفت تا بياسايد و خستگى راه از تن به در كند و چون امكانات و آذوقه نداشت دست به دعا برداشت اين چنين خدا را خطاب كرد:رَبِّ إِنّى لِما أَنْزَلْتَ إِلَى مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ؛1بارخدايا، من به هر آنچه بر من فرو فرستى محتاجم.دعاى موسى مستجاب شد.دختران شعيب كه زودتر از هرروز به خانه برگشته بودند ماجراى يارى جوانى ناشناس را براى پدر بازگفتند.پدر يكى از آنان را به دنبال موسى فرستاد تا او را بياورد. موسى به خانه شعيب آمد. از او پذيرايى كردند و چون توانايى و درستى و امانت او را ديدند او را به گرمى پذيرفتند. موسى داماد شعيب و صاحب همسر و زندگى شد.