خداوند به همين گونه آن را مقدّر كرده و سنّت خود را بدينسان جارى ساخته است و تبديل در سنّت خدا راه ندارد. اين مغرور نمىداند كه پروردگار آخرت و پروردگار دنيا يكى است و سنّت خدا در هر دو سرا تبديل پذير نيست چه او خبر داده و فرموده است:
وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى، در اين صورت چگونه معتقد مىشود كه خداوند در آخرت كريم است و در دنيا كريم نيست؟ و چگونه مىگويد: سستى در كسب مال دنيا مقتضاى كرم خدا نيست و سستى براى به دست آوردن ملك و نعيم دايم آخرت مقتضاى كرم اوست، و اين را بر حسب كرمى كه دارد بىتلاش و كوشش مىدهد، و آن را با همه سعى و كوشش غالبا منع مىكند. ما از كور دلى و گمراهى به خدا پناه مىبريم چه آن جز نتيجه نگونسارى و فرو افتادن در تاريكيهاى نادانى چيز ديگرى نيست. چنان كسى شايسته آن است كه در زمره آنانى باشد كه خداوند درباره آنها فرموده است: وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً، يعنى ديديم كه تو راست مىگويى در آن جا كه فرمودى: وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى پس ما را بازگردان تا سعى و كوشش كنيم امّا بازگشتن براى آنها ممكن نيست و عذاب آنها ثابت و پابر جاست. ما از آنچه مايه نادانى و شكّ و ناگزير كشاننده انسان به سوى بدى عاقبت است به خدا پناه مىبريم.
بدان بر هر گنهكارى توبه و پشيمانى از گناه و اشتغال به اعمال نيكى كه ضدّ كارهاى بدش باشد واجب است، چنان كه طريق آن را ذكر كرديم. اكنون هر گاه نفس به سبب چيرگى شهوت او را در عزم بر ترك گناه يارى نكند در اداى يكى از دو واجب ناتوان شده و نبايد واجب ديگر را ترك كند و آن دفع اعمال بد با كارهاى نيك است تا آنها بكلى زدوده شوند و از جمله كسانى باشد كه خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، كار نيك كار بد را مىزدايد. اين زدودن يا به دل است يا به زبان و يا به جوارح، و بايد نيكى در محلّ