پس چون از خواب بيدار شدى برنامهات را همانگونه كه دانستى مرتب نما، و بقيّة عمر را بهمين ترتيب ادامه ده، و اگر مداومت بر آن برايت دشوار بود همانگونه كه مريض بخاطر شفاء از بيمارى بر تلخى دوا صبر ميكند تو هم بر تحمّل اين دشوارى صبر كن، و كوتاهى عمر را هر چند كه صدسال باشد بالنسبته به جاودانگى و خلود سراى آخرت در نظر آورده و ببين كه چگونه در اين دنيا براى دست يابى به استراحت مثلاً ده سال حاضر هستى يك ماه و يك سال خود را به رنج و زحمت بيفكنى چگونه است كه براى راحتى ابدى و هميشگى حاضر نيستى كه اين چند روزة دنيا را به سختى و مشقّت بگذرانى سعى كن در زندگى آرزوى دور و دراز بسراغت نيايد چرا كه همين آرزوها است كه كار و عملِ براى آخرت را بر تو دشوار ميسازد و پيوسته نزديكى مرگ را بخاطر داشته باشد و بخود بگوى: من كه معلوم نيست فردا زنده باشم يا خير پس چرا امروز تحمّل اين مشقّت و رنج را براى آخرتم ننمايم؟ چرا كه مرگ اختصاص به وقتِ مخصوصى و يا سنّ خاصّى ندارد، بلكه يكباره، به سراغ آدمى ميآيد، و اينكه انسان خود را براى مرگ پيوسته آماده داشته باشد از آمادگى براى زندگى در اين دنيا عاقلانهتر است، چرا كه تو ميدانى كه مدت اقامتت در اين سراى خيلى كوتاه است، و چه بسا كه از عمرت يك نفس يا يك روز بيش نمانده باشد، اين مطالب را پيوسته بر قلبت بگذران، و نَفْسَت را همينگونه يك روز يك روز بر اطاعت و بندگى حق مكلّف بدار، چرا كه اگر بنا را بر اين گذاشتى كه تو پنجاه سالِ ديگر زنده هستى و بعد با اين فرض، خواستى نفس را در كمند بندگى حق درآورى، او سركشى خواهد نمود، و سر از فرمان تو خواهد پيچيد. اگر برنامة زندگيات چنين باشد كه گفتيم، بدان كه هنگام مرگ خرسندى و شادمانى و فرحى كه آخرى برايش نيست بسراغت خواهد آمد و اگر در اطاعت پروردگار امروز و فردا نمودى، مرگ در آن هنگامى كه هيچ انتظارش را ندارى بسراغت خواهد آمد، و تو جز حسرت و ندامت، آنهم حسترى كه پايانى برايش نيست، چارهاى ديگر نخواهى داشت.