راه نجات

ملا محسن فیض کاشانی؛ مترجم: رضا رجب زاده

نسخه متنی -صفحه : 97/ 90
نمايش فراداده

4- عجب

و امّا عُجب و كبر و فخر، مرضى است مهلك، و عُجْب عبارت از اين است كه بنده به ديدة خودبينى بخود بنگرد و خود را برتر از ديگران تصوّر نمايد، و مردمان را بديدة تحقير بنگرد و ثمرة اين خصلت اين است كه پيوسته چنين كسى مَن، مَن مي‌كند چنانكه ابليس لعين گفت:

اَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.

من از آدم بهتر هستم زيرا مرا از آتش آفريدى و او را از گِل.

و در هر مجلس و محفلى در پى اين است كه درصدر مجلس بنشيند، و بر همه پيشى داشته باشد، و در گفتگوى با افراد توقع دارد كه هرچه گفت ديگران بپذيرند، و بالاى سخن او ديگرى سخنى نگويد، و متكبّر اگر موعظه شود نپذيرد، و چون بخواهد ديگرى را موعظه كند او را خوار سازد. و هر يك از افراد كه خود را بهتر از احدى از خلق بداند متكبر و در پى برترى طلبى است. و بايد انسان باين معنا توجه داشته باشد كه بهتر آن است كه نزد خدا و در سراى آخرت بهتر باشد، و اين را جز خدا ديگرى نداند و هيچكس آگاه نيست كه خاتمة كارش بكجا بينجامد. پس اگر تو خود را از ديگران برتر و بهتر دانستى اين جهل محض است بلكه سزاوار است كه به احدى ننگرى مگر اينكه او را از خود بهتر بدانى.

اگر كودكى را ديدى بگو اين هنوز خدا را معصيت ننموده و من خلافِ امر او انجام داده‌ام پس شكى نيست كه او از من بهتر است، و اگر كسى را كه از خودت بزرگتر است ديدى بگو اين قبل از من بندگى خدا را نموده است، اگر عالمى را ديدى بگو به اين چيزهائى داده شده كه من از آن بي‌خبرم. و به مراحلى دست يافته كه من نرسيده‌ام چگونه ممكن است كه من مثل او باشم، و اگر جاهلى را مشاهده نمودى بگو اين هم خدا را معصيت نموده از روى جهل و نادانى بوده بخلاف من كه مي‌دانستم و نافرمانى كردم پس حجّت خدا بر من مؤكّد‌تر است، و معلوم نيست كه پايان كار او چگونه ختم شود.

و اگر كافرى را ديدى بگو از كجا معلوم كه او مسلمان نشود و پايان كارش بخير خاتمه پيدا نكند، و با اسلامش همانگونه كه موى از خمير بيرون كشيده مي‌شود از گناهان بيرون نيايد، و امّا من چه مي‌دانم كه كارم بكجا مي‌كشد و از كجا معلوم كه بر اثر گمراهى كارم به كفر نينجامد پس او از زمرة مقربين شود و من از دور شدگان و مبعدين.

و كبر و خود بزرگ بينى از قلبت خارج نشود مگر باينكه دريابى كه بزرگ كسى است كه نزد خدا بزرگ باشد و اين موقوف بر اين است كه ببينى سرانجام كارت چگونه خواهد بود و آنهم كه معلوم نيست، پس سزاوار است كه خوفِ خاتمه كار تو را از كبر و خود بزرگ‌بينى برحذر دارد، و يقين و ايمانِ فعلى تو با اينكه در آينده تغيير راه دهى و به وادى گمراهى و ضلالت قدم گذارى، منافاتى ندارد، چرا كه خداوند مقلب القلوب است هر كه را بخواهد هدايت كند و يارى نمايد. و اخبار در حسد و كبر و ريا بسيار است و ما در اينجا به بيان يك حديث اكتفا مي‌كنيم.

ابن مبارك باسناد خود از مردى روايت كند كه به معاذ گفتم اى معاذ آيا حديثى را كه از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) شنيده‌اى برايم بيان مي‌كنى، گفت بلى پس شروع كرد بگريه كردن بگونه‌اى كه پنداشتم ساكت نخواهد شد، سپس ساكت شد و گفت از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) شنيدم كه فرمود: اى معاذ حديثى برايت بيان كنم كه اگر آن را حفظ نمائى تو را سود بخشد، و اگر ضايع ساختى و حفظ ننمودى ديگر در قيامت حجّتى نخواهى داشت. اى معاذ براستى كه خداى تبارك و تعالى قبل از اينكه آسمانها و زمين را بيافريند هفت فرشته بيافريد پس براى هر آسمان از آسمانهاى هفتگانه يكى از آن فرشتگان را بعنوان دربان بگمارد.

پس چون فرشتگانى كه به ضبط اعمال بنده مأمورند، عمل روزانة بنده را به سوى آسمان بالا برند در حاليكه آن عمل همچون خورشيد نور مي‌پاشد، چون به آسمان دنيا رسند جملگى آن عمل را بسيار دانند، ولى آن فرشته‌اى كه بر آسمان اوّل گمارده شده گويد اين عمل را برگردانيد و به چهرة صاحبش بزنيد. من صاحب غيبت هستم، پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عمل كسى كه غيبت مردمان مي‌كند از من بگذرد و به آسمان بالاتر رود. باز فرشتگان عمل صالحى از اعمال بنده را بسوى آسمان مي‌برند، و جملگى آن را عملى پاك و بسيار مي‌دانند تا به آسمان دوّم رسند فرشته‌اى كه بر آسمان دوّم گمارده شده مي‌گويد باز ايستيد، و اين عمل را باز گردانده به چهرة صاحبش بزنيد، او با اين عمل در پى اين بود كه خود را نزد مردم خوب جلوه دهد، پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عمل چنين فردى از من به مرحلة بالاتر تجاوز كند، او در مجالس و محافل به ديگران فخر مي‌فروخت. باز عمل بندة ديگرى از نماز و روزه بالا برده مي‌شود كه نور از آن ساطع است و فرشتگان را به تعجب وا داشته است پس تا آسمان سوّم بالا برده مي‌شود فرشته‌اى كه مأمور آنجا است مي‌گويد بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد، من فرشتة كبر و خود بزرگ بينى هستم، پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عمل چنين افرادى از من بگذرد او خود را در مجالس و محافل از ديگران برتر و بهتر مي‌دانست و باز عمل بنده‌اى را از تسبيح و نماز و حج و عمره بالا مي‌برند در حاليكه چون ستارة درخشان مي‌درخشيد تا به آسمان چهارم مي‌رسند فرشتة مأمور مي‌گويد باز ايستيد و اين عمل را به سينه و پشت و چهرة صاحبش زنيد، زيرا او هر گاه عمل خيرى انجام مي‌داد، بخود مي‌باليد و عُجب مي‌نمود.

باز عمل بندة ديگرى بالا برده مي‌شود و تا آسمان پنجم مي‌رسد در حاليكه همچون عروسى آراسته فرشته مي‌گويد بايستيد و اين عمل را چهرة صاحبش زنيد و برگردنش بياويزيد من فرشتة حسد هستم، او اگر كسى را مي‌ديد عملى فرا مي‌گيرد و مثل او عمل مي‌كند، و عبادتى انجام مي‌دهد بر او حسد مي‌برد و زبان به عيب او مي‌گشود پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عملش از اين مرحله بالاتر رود. عمل بنده‌اى ديگر از نماز و زكات و حج و عمره و روزه بالا برده مي‌شود، و تا آسمان ششم مي‌رسد، ولى آنجا آن فرشته‌اى كه مأمور است مي‌گويد بايستيد اين عمل را برگردانده به صورت صاحبش بزنيد، او اگر بنده‌اى را مي‌ديد كه به بلائى گرفتار شده و مصيبتى برايش رخ داده بر او ترحّم نمي‌نمود. بلكه به سرزنشش مي‌پرداخت من فرشتة رحمت هستم پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم عمل چنين كسى از اين مرحله بالا رود، عمل بندة ديگرى را مي‌آورند و تا آسمان هفتم بالا مي‌برند.

نماز و روزه و اجتهاد و ورع او همچون خورشيد مي‌درخشد و سه هزار فرشته به همراه آن اعمال هستند تا آن را به آسمان هفتم مي‌رسانند پس آن فرشته‌اى كه آنجا گمارده شده مي‌گويد بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد و به جوارحش فرود آوريد و همچون قفلى بر قلب او فرو بريد چرا كه هر كه عملى كه نه به خاطر خدا باشد انجام دهد محجوب است و او با اين اعمال غير خدا را در نظر داشته، و انگيزه‌اش چيز ديگرى بوده است، او در پى اين بوده كه مقام و منزلتش نزد فقها بالا رود و نام و عنوانى نزد علماء پيدا نمايد، و شهره شهر گردد، پروردگارم بمن امر فرموده كه نگذارم اعمال چنين كسى از اين مرحله بگذرد، و هر عملى كه خالص براى خدا نباشد رياء است و خدا اعمال شخص رياكار را قبول نمي‌كند.

عمل بندة ديگرى از نماز و زكات و حج و عمره و حسن خلق، و سكوت و ذكر خدا بالا برده مي‌شود و فرشتگان

آنرا مشايعت مي‌كنند تا اينكه از همة حجابها مي‌گذرد و به نزد خداى تبارك و تعالى مي‌رسد، فرشتگان جملگى به اينكه اين عمل، عمل صالح و خالصاً براى خدا است گواهى مي‌دهد، ولى ذات اقدس حق مي‌فرمايد:

اين فرشتگان محافظان عمل بندة من هستند، و من از قلب او آگاهم، او انگيزه‌اش در انجام اين عمل من نبوده‌ام، و غرض ديگرى داشته است. پس لعنت من بر او باد فرشتگان جملگى گويند لعنت تو و لعنت ما بر اوباد و آسمانها واهل آن گويند لعنت خدا لعنت ما بر او باد.

معاذ مي‌گويد گفتم اى رسول خدا، تو پيامبر خدا هستى و من معاذ حضرت فرمود به من اقتدا نما اگر چه در عملت نقصى باشد اى معاذمواظب زبان خودت باش كه دربارة برادرانت كه حافظان قرآن هستند سخن ناهنجارى نگويى و گناهانت را متوجه خودت بدان، نه اينكه بپاى آنها گذارى و با مذمت آنها خود را پاك جلوه دهى و خود را برتر بر آنها مدان و كار دنيا را در كار آخرت دنيا داخل نما، و در نشست و برخاست با مردمان از تكبر بپرهيز تا مردم از سوء خلق تو از تو برحذر نباشند، و در گوشى با كسى سخن مگوى در حاليكه نفر سومى در آنجا هست، خود را بزرگتر از ديگران مپندار، و با زبان مردمان را از هم جدا منما و رشتة برادرى بين آنها را مگسل كه اگر چنين كنى در قيامت سگهاى دوزخ تو را از هم بدرند و پاره پاره‌ات بنمايند خداى تبارك و تعالى در قرآن مي‌فرمايد:

وَ النَّاشِطاتِ نَشْطا.

آيا مي‌دانيد معناى اين آيه چيست.

گفتم پدر و مادرم، فداى تو باد. حضرت فرمود سگهايى هستند در دوزخ كه گوشت و استخوان را مي‌درند گفتم پدرو مادرم فداى تو باد چه كسى را طاقت اين خصلتها است و مي‌تواند نجات پيدا نمايد؟

فرمود اى معاذ اين امور براى كسى كه خدا برايش آسان نموده سهل خواهد بود. راوى مي‌گويد بخاطر همين حديث بود كه هيچ كس از ياران پيامبر را نديدم كه بيشتر از معاذ به تلاوت قرآن مشغول باشد.