ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 12 -صفحه : 169/ 137
نمايش فراداده


  • انت الذى عجبت منه الملائك فى بدر و من بعدها اذ شاهدو احدا

  • بدر و من بعدها اذ شاهدو احدا بدر و من بعدها اذ شاهدو احدا

توئى آنكسيكه فرشتگان از او در بدر تعجب نموده و بعد از آن در احد وقتيكه مشاهده كردند شجاعت و ايثار او را.

  • و حق نصرك للاسلام تكلوه حياطه بعد خطب فادح وردى

  • حياطه بعد خطب فادح وردى حياطه بعد خطب فادح وردى

و شايسته يارى تو بر اسلام اينست كه آنرا تو حمايت و نگهبانى كنى بعد از مصيبت بعد از مصيبت سنگين رحلت پيامبر و خانه نشينى.

  • ما فصل المجد جلبابا لذى شرف الا و كان لمعناك البهيح ردا

  • الا و كان لمعناك البهيح ردا الا و كان لمعناك البهيح ردا

مشخص نميكند مجد و بزرگوارى را جامه گشادى براى صاحب شرف مگر اينكه براى حقيقت دلپذير تو عبائى است.

  • يا كاشف الكرب عن وجه النبى لدى بدر و قد كثرت اعداوه عددا

  • بدر و قد كثرت اعداوه عددا بدر و قد كثرت اعداوه عددا

اى برطرف كننده غم و غصه از چهره و رخسار پيامبر در روز بدر در حاليكه دشمنان او از جهت عدد بسيار بودند.

  • استشعروا الذل خوفا من لقاك و قد تكاثروا عددا و استصحبوا عددا

  • تكاثروا عددا و استصحبوا عددا تكاثروا عددا و استصحبوا عددا

ادراك و احساس خوارى كردند از ترس ديدن تو و حال آنكه بسيار بودند از جهت عدد و با خود سلاح ها و كمكها آورده بودند.

  • و يوم عمرو بن ود العامرى و قد سارت اليك سرايا جيشه مددا

  • سارت اليك سرايا جيشه مددا سارت اليك سرايا جيشه مددا

و روز عمر و پسر ود عامرى كه آمده بسوى تو سربازان لشگرش از جهت كمك رسانى بانان.

  • اضحكت ثغر الهدى بشرا به و بكت عين الضلال له بعد الدماء مددا

  • عين الضلال له بعد الدماء مددا عين الضلال له بعد الدماء مددا

خندانيدى دهان و دندان هدايت را از جهت بشارت به هلاك او و گريست ديده گمراهان براى او بعداز خون مدتها.

  • و فى هوازن لما نارهااستعرت من عزم عزمك يوما حرها بردا

  • من عزم عزمك يوما حرها بردا من عزم عزمك يوما حرها بردا

ودر جنگ "حنين" با هوازن وقتيكه آتش آن خاموش شد از قاطعيت قصد تو در آنروز حرارت آن سرد شد.

  • اجرى حسامك صوبا من دمائهم هدرا و امطرتهم من اسهم بردا

  • هدرا و امطرتهم من اسهم بردا هدرا و امطرتهم من اسهم بردا

روان ساخت شمشير تو از خون ايشان نهر و جوئى را و باريد بر ايشان از تيرها تگرگى.

  • اقدمت و انهزم الباقون حين راو على النبى محيطا جحغلا لبدا

  • على النبى محيطا جحغلا لبدا على النبى محيطا جحغلا لبدا

پيشروى كردى تو و ديگران فرار كردند وقتيكه ديدند لشگر بزرگ دور تا دور پيامبر را گرفته اند.

  • لو لا حسامك ما ولوا و لا اطرحسوا من الغنائم مالا وافرا لبدا

  • من الغنائم مالا وافرا لبدا من الغنائم مالا وافرا لبدا

اگر شمشير تيز تو نبود آنها روى كار نميامدند و از غنائم جنگى مال فراوان بسيارى اندوخته نميكردند.

تاآخر قصيده