7 - ابى بن كعب خواند: " و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشه و مقتا وساء سبيلا الا من تاب " و نزديك زنا نشويد كه آن عمل زشت و منفور و بد راهيست مگر آنكه توبه كند " فان الله كان غفورا رحيما " پس براستيكه خدا بخشنده و مهربانست، پس اين را بعمر يادآور شدند پس آمد پيش ابى و از او سئوال كرد گفت: من آنرا از دو لب رسول خدا صلى الله عليه و آله فرا گرفتم و تو آنوقت كارى نداشتى جز دست زدن در فروختن "يعنى دلالى كردن معاملات" "ابن مردويه و عبد الرزاق آنرا نقل كرده اند مثل كنز العمال ج 1 ص278".
8 - از مسور بن مخرمه روايت شده گويد: كه عمر بن خطاب بعبد الرحمن بن عوف گفت: آيا نديدى در آنچه بر ما نازل شده: " ان جاهدوا كما جاهدتم اول مره " جهاد كنيد چنانچه در اول مرتبه جهاد كرديد، گفت: بيانداز آنچه از قرآن افتاده است.
9 - از از ابن عباس و عدى بن عدى از عمر نقل شده كه او گفت: ما بوديم كه قرائت ميكرديم در آنچه ميخوانديم از كتاب خدا: " ان لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم" يا " ان كفرا بكم ان ترغبوا عن آبائكم " اينكه رو بر نگردانيد از پدرانتان كه آن كفر است بشما يا كفر است شما را اينكه رو بگردانيد و اعراض كنيد از پدرانتان، سپس بزيد بن ثابت گفت: آيا چنين است، گفت: بلى.
10 - مالك و شافعى ازسعيد بن مسيب از عمر نقل كرده اند درخطبه اى از او كه گفت: حذر كنيد از اينكه هلاك شويد از آيه رجم گوينده اى ميگفت: ما در كتاب خدا دو حد نميابيم چونكه رسول خدا صلى الله عليه و آله رجم و سنگسار كرد و ما هم سنگسار كرديم قسم بكسيكه جانم در دست اوست اگر نبود كه مردم ميگفتند عمر زياد كرد در كتاب خدا هر آينه مينوشتم "الشيخ و الشيخه فارجموهما البته" پيرمرد و پيره زنرا البته سنگسار كنيد چونكه ما آنرا خوانديم.
و در عبارت احمد از عبد الرحمن بن عوف آمده: اگر نه اين بود كه گويندگان ميگفتند يا سخن رانان سخنرانى ميكردند كه عمر... زياد كرد در كتاب خدا چيزيكه از آن نيست هر آينه آنرا همچنانكه نازل شده مينوشتم.
و در تعبير بخارى از ابن عباس است: كه خداوند برانگيخت و مبعوث كرد محمد صلى الله عليه و آله را بحق و بر او نازل كرد قرآن را پس از آنچه را كه خدا نازل كرد آيه رجم بود پس ما آنرا قرائت كرديم و فهميديم و ضبط كرديم، رسول خدا صلى الله عليه و آله سنگسار كرد و ما هم بعد از آن "زانى را" سنگباران كرديم پس من ميترسم كه طولانى شد زمان بر مردم كه گوينده اى بگويد: قسم بخدا ما نيافتيم آيه رجم را در كتاب خدا پس گمراه شوند به ترك فضيلتيكه خدا آنرا در قرآن نازل نموده و رجم در كتاب خدا سزاوار ثابت است بر كسيكه زنا كرده هر گاه محصن و عفيف بود از مردان و زنان يعنى مرد زن دار و يا زن شوهردار بود هر گاه چهار شاهد گواهى دادند يا ريسمانى "ميان فاعل و مفعول" انداختند كه بندشد يا اقرار كردند چهار مرتبه.
ودر لفظ ابن ماجه از ابن عباس آمده: كه من ترسيدم كه زمام بر مردم طولانى شود تا اينكه گوينده اى بگويد: نميبينم رجم را در كتاب خدا پس گمراه شوند بترك واجبى از واجبات خدا بدانيد بدرستيكه رجم و سنگسار كردن حق است هر گاه مرد همسر داشته باشد وبينه و برهان اقامه شود يا آنكه زن حامل و آبستن باشد يا اقرار كند و ماخوانديم آنرا: الشيخ و الشيخه اذا زنيا فارجموهما البته، پيره مرد و پيره زن هر گاه زنا كردند سنگسارشان كنيد البته پيامبر خدا رجم كرد و ما هم بعد از آن حضرت سنگسار كرديم.
و در لفظ ابى داود است: و قسم بخدا اگر نبود كه مردم بگويند عمر زياد كرد در كتاب خدا هر آينه آنرا مينوشتم در قرآن. و در تعبير بيهقى: و اگر نبود كراهت من كه در كتاب خدا زياد كنم هر آينه آنرا در مصحف مينوشتم چونكه من ميترسم بعد از اين مردمى بيايند كه آنرا نيابند پس ايمان بان نياورند.
امينى "رضوان الله تعالى عليه" گويد: تمام اينها روشن ميكند از كم بودن علم خليفه از ترتيل قرآن كريم واينكه آن افراد ياد شده از او اعلم وداناتر بقرآن بوده اند و جز اين نيست كه او را دلالى معاملات در بازار يا ريسمان فروش يا قرعه كشى مشغول كرده بود از آموختن و براى او "بقول ابى بن كعب" كارى نبود مگر دست بهم زدن در فروش و دلالى كردن.
چه ميشود خليفه را در حاليكه او پيشوا و رهبر مردم است در كتاب و سنت كه پيروى ميكند عقايد و آراء مردم را در كتاب خدا و در مصحف شريف محو و اثبات ميكند بگفته مردم بعد از اين و جدا نميكند بين كتاب و سنت را و گوشش را بعاريه و گروه اين و آن ميدهد و قبول ميكند از اين گفته او را كه ثبت كند در قرآن و راى ديگرى را تصديق ميكند در انداختن و ساقط كردن چيزى از قرآن و آياتى تحريف شده از قرآن ميبيند منع ميكند آنرا از داخل كردن در قرآن از ترس گفتن گوينده گان و سخنرانى كردن سخنرانان، و اين آن تحريفيستكه آنرا نسبت بشيعه ميدهند وحمله ميكنند بان بر ايشان حمله و هجوم غارت گران و چپاول گران را و حال آنكه شيعه از روز نخست پدرشان "يا از نخستين پدرشان" بيزار و منزه از اين بد نامى بوده اند و محققين ازايشان اتفاق كرده اند بر نفى تحريف نفى قطعى و جدى چنانچه ما در پيش در جزء سوم ص 101 توضيح داديم.
و چه قدر فرق است بين كسيكه اين مقام و كار اوست و بين كسيكه تابعى بزرگوار ابو عبد الرحمن سلمى قارى كه اتفاق بر وثوق و جلالت او كرده اند گويد: من نديدم پسر مادريكه قارى تر بكتاب خداى تعالى باشد از على عليه السلام نيز گويد: نديدم قارى تر از على عليه السلام كه قرآن را عرضه كرد بر پيامبر صلى الله عليه و آله و او از كسانيست كه حفظ كرده تمام آنرا بدون شك نزد ما و به تحقيق كه گذشت برخى از احاديث علم آنحضرت بكتاب ص 394 ج 11