ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 15 -صفحه : 220/ 47
نمايش فراداده

و تازه آن گاه كه بوبكر پاى خود را تا رانش در آن لانه فرو كرد و پيامبر "ص" به درون آمد و ديد او نشسته است و تكان نمى خورد و خود خواست بخوابد و سر گرامى خويش را در دامن او نهاد، چرا پيامبر از يار همراهش نپرسيد كه اين چه شگفت كارى و چه ناجور نشستنى است كه از آن برنمى خيزى؟ و آيا با اين كه از نزديك وى را مى ديد او مى توانست همه اين ها را از يار همراهش پنهان دارد؟

چه مار گزيده اى بوده؟ و چه شكيبائى و چابكى اى داشته؟ و چه چشم انداز هراس آورى است كه پاى مرد- آن هم بى هيچ پوششى- تا ران در لانه باشد و سر پيامبر بزرگ در دامن او، مارهاى گوناگون از اين جا و آنجا او را بگزند و نيش بزنند، نه مار گزيده مانند همه مار گزيده ها به خود بپيچد كه تكانى به پا يا به پشتش بدهد و آن گزندگان جائى بيابند و از او دور شوند نه ناله اى سر دهد و نه آه و فغانى از او شنيده شود، اشك هايش چنان سرازير گردد كه پيامبر كه ديده اش خواب مى رود و دلش خواب نمى رود بيدار شود و يار همراه خود را كه براى همراهى با خويش برگزيده از نيش مارها برهاند.

آيا از روى دادگرى و فرزانگى و خردمندى است كه خداوند پيامبرش را از همه آن دردسرها رهائى بخشد و در دمى چند، پى در پى نشانه هاى توانائى خود را در پاسدارى از او بنمايد و هنگامى كه از برابر بت پرستان قريش مى گذرد او را از چشم ايشان پوشيده بدارد و در روى او بر در آن شكاف كوه درختى بروياند- تا او در پناه آن از ايشان پنهان باشد- سپس نيز دو كبوتر رام نشدنى بر دهانه شكاف كوه بنهد و با فرمان او- كه كارش برتر از پندار است- كار تنگ بر در آن شكاف كوه تاربتند با همه اين ها آيا مى شود يار همراه او را كه به دستور خودش وى را برگرفته و در دوستى پيامبر "ص" جانفشانى كرده و- با پيش افتادن درآن شكاف كوه- خويش را در پرتگاه افكنده و سپر او شده، آيا مى شود كه او را واگذارد؟ نه در برابر نيش مارها او را نگاه دارد و نه در آن حالى كه همه دل ها را مى سوزد و جگرها را كباب مى كند بر وى مهربانى نمايد؟ از يك سوى برانگيخته خدا "ص" وى را مى نگرد و مى گويد: اندوه مخور كه به راستى خدا با ما است و از يك سوى نيز آن بيچاره مى گريد واشك هايش سرازير است.

و آيا بوبكر نمى دانست خداوندى كه دستور كوچيدن را به پيامبرش داده و او را به درون آن شكاف كوه برده به همان گونه كه چشمان درندگان دو پا را از ديدن او بازداشت و چنگال هاى آن گروه نادان را از رسيدن به او كوتاه نمود به همان سان نيز با توانائى خويش- و بى آن كه نياز به جانفشانى بوبكر باشد-او را از نيش مارها به دور مى دارد؟

و آيا باور نداشت يار همراهش كه خود داشت جانش رادر راه او مى داد اگر ازدرد او آگاه شود يا همچون عيسى با يك دست كشيدن يا با خواندن خداى و خواستن از وى او را رهائى مى بخشد؟ پس اين همه گزارش هائى كه در باره او داده اند چه معنائى داشته؟

آرى دستى، اينان را تا آن جا كور و كر مى كند كه براى گزافه گوئى در برتر خوانى ها، گزارش هائى به اين ناچيزى و بى ارزشى بيافرينند.