ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
دوم اين كه: در نگاشته هاى كهن كه در سده هاى نخستين فراهم آمده و زير بنياد داورى است تنها اين را مى بينيم كه بوبكر پيش از پيامبر "ص" به درون شكاف كوه شد تا- به گونه اى كه در سيره ابن هشام مى بينيم- ببيند كه آيا درنده يا مارى در آن هست؟ و حاكم نيز- چنانچه شنيدى- اين داستان را بيش از اندازه درست نمى شمارد و اگر چيزى بيش از اين را هم درست مى شمرد از بازگو گرى آن هر چند با زنجيره اى گسسته بود خوددارى نمى نمود.
آن گاه در سده چهارم داستان جامه، ماندن يك لانه، نهادن بوبكر پشت خود را بر آن، خواندن پيامبر "ص" خدا را به سودوى كه با جامه اش او "ص" را از نيش آن گزندگان پندارى بركنار داشت افزوده شده است.
و در سده اى كه محب طبرى بود نواهاى تازه اى ساز شده و اين مرد كه در بازگو گرى گزارش هاى ساختگى و گردآورى پراكنده هاى آن، هنرمندى ورزيده و كاركشته بوده گزارشى به آن گونه آورده است كه شنيدى جز آن كه فرازهاى او با همه كوتاهى و رسائى آن ها بسيار آشفته است كه يك گوشه آن هم باگوشه ديگر سازگار نيست.
سپس حلبى آمده و برانگيخته خدا "ص" را خوابانيده و سرش را در دامن بوبكر نهاده و چهره برانگيخته گرامى را با اشك هائى كه بوبكر از روى درد مى ريخته سيراب كرده و تازه همه اين ها دل حلبى را خنك نكرده و آتش او را فرو ننشانده تا زبان گزنده خود را به سوى شيعيان گردانيده و سر ايشان را با پوششى پشمين به سان آن مار پندارى اى پوشانيده كه هرگز هيچ شيعى اى بودن آن را نپذيرفته.