گزاف گويى در برترى هاى عثمان - ترجمه الغدیر جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 15

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزاف گويى در برترى هاى عثمان

- پسر عفان پسر ابو العاص پسر اميه خليفه اموى نژاد-

پيش از آغاز به شماره كردن برترى هاى او بايد بدانيم كه دانش وى در چه پايه بوده و از سرمايه هاى روانى برتر تا چه اندازه بهره داشته و پرهيزگارى اش به كجا رسيده وگرويدن او به آئين راستين چه پايگاهى براى او فراهم آورده زيرا با پيش چشم داشتن اين ها است كه نگاه تو به برترى هاى او نگاهى از سر دانائى به چيستى او و آن ها خواهد بود.

داورى او درباره زنى كه شش ماهه زائيد

پاسداران گزارش ها آورده اند كه بعجه پسر عبد الله جهنى گفت مردى از ما، زنى از خاندان جهينه را به همسرى گرفت و زن پس از شش ماه فرزندى آورد. شوهرش به نزد عثمان شد و گزارش رويداد را بازگو كرد او دستور داد زن را سنگسار كنند، على "ض" كه- از چون و چند كار- آگاهى يافت به نزد وى شد و گفت چه مى كنى چنين دستورى بر او روا نيست زيرا خداى بزرگ و برتر از پندار گويد: باردارى و شيرخوارگى كودك بر روى هم سى ماه مى شود و هم گويد: مادران، فرزندانشان
را دو سال- بى كم و كاست- شير مى دهند، پس روزگار شيرخوارگى بيست و چهار ماه مى شود و باردارى هم دست كم در شش ماه مى پذيرد. عثمان گفت به خدا سوگند اين را نمى دانستم آن گاه عثمان گفت تا آن زن را برگردانند كه كار گذشته بود و سنگسارش كرده بودند و پيش از آن نيز به خواهرش گفته بود: خواهركم! اندوه مخور كه به خداوند سوگند دست هيچ كس به جز او- شوهرم- به دامن من نرسيده. گزارشگر گفت: پس از آن، كودك به روزگار جوانى رسيد و مردك نيز بودن او را از پشت خويش گواهى كرد و خود همانندترين مردم بود به او. و باز گفت: مردك را ديدم كه پس ازآن. پاره پاره اندام هايش بر روى بستر مى ريخت.

گزارش بالا را به گونه اى كه در ج 6 ص 94 از چاپ دوم ديديم، مالك و ابن منذر و ابن ابى حاتم و بيهقى و ابو عمر و ابن كثير وابن ديبع و عينى و سيوطى آورده اند.

امينى گويد: اگر به شگفت مى آئى جا دارد كه مى بينى پيشواى مسلمانان چنان فرازهائى را از نامه گرامى خدا نمى شناسد كه در جاى هاى گوناگون به آن نيازمند مى باشد و آن گاه اين نادانى او كار را به جائى مى كشاند كه زنى پاك دامن از گروندگان به آئين راستين را دستگير كند، داغ روسبى گرى بر او بچسباند و آبروى او را پيش چشم همگان و ميان همه پيروان كيش وى بريزد.

چرا نكرد كه چون ديد پاسخ يك پرسش را نمى داند با كسى از ياران پيامبر گفتگو كند و از او بپرسد و آن چه را نمى داند دريابد و گناه آدمكشى و رسواگرى را بر خود نخرد؟ چرا به ياد نياورد كه ماننده هاى اين رويداد بارها در روزگار عمر پيش آمد و او خواست زنانى را كه شش ماه پس ازشوهر كردن زائيده بودند سنگسار كند و- چنان چه در ج 6 ص 93 تا 95 از چاپ دوم گذشت- فرمانرواى گروندگان و پسرعباس از اين كار جلوگيرى كردند.

تازه ما گرفتيم كه او آن دو آيه گرامى را هم فراموش كرده و آن چه را
نيز در روزگار عمر پيش آمده بود از ياد برده بود با اين همه، باز هم با پشتگرمى به كجا بود كه دستور داد آن زن بدبخت را سنگسار كنند؟ آيا پشتوانه داورى اش نامه خدا بوده؟ در كدام فرازش؟ يا آئين نامه پيامبر؟ كو گزارشگرش؟ يا برداشت ها و سنجش هاى پيش خود؟ كه چگونه به اين برداشت رسيده و چه سان به سنجش پرداخته؟ اگر هم دستورى خودسرانه داده كه زنده باد دستور دهنده! و آفرين بر اين دستور! و هورا براى اين گونه جانشينى پيامبر واين جانشين! آرى اين است بالاترين وابسته اى كه خاندان اموى پرورش داده و گواراترين ميوه اى كه از آن درخت چيده شده.

/ 220