آياتي که با دستبردنشان به ابوطالب چسبانده اند - ترجمه الغدیر جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 15

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آياتي که با دستبردنشان به ابوطالب چسبانده اند

آيه نخستين

خداى برتر از پندار گويد: و ايشان مردم را از نزديك شدن به پيامبر باز مى دارند و از او دورى مى گزينند ولى بى آن كه بدانند جز خودشان را به پرتگاه نيستى نمى افكنند. سوره انعام آيه 26

طبرى و ديگران از زبان سفيان ثورى، و او ازحبيب بن ابى ثابت و او از شاگرد ابن عباس و او از خود وى، گزارش كرده اند كه فراز بالا درباره ابوطالب فرود آمده كه مردم را از آسيب رسانيدن به برانگيخته خدا "ص" باز

مى داشت و خود از گام نهادن در مرز اسلام خوددارى مى نمود.

و قرطبى گويد: به گفته ابن عباس و حسن اين فراز درباره همگان از بت پرستان است و مى خواهد برساند كه ايشان مردم را از پيروى محمد "ص" بازداشته و خود نيز از او دورى مى گزينند و بر بنيادگزارشى ديگر كه نيز از ابن عباس رسيده اين فراز به ويژه درباره ابوطالب فرود آمده كه مردم را از آزار محمد "ص" باز مى داشت و خود نيز از گرويدن به او دورى مى جست. و سرگذشت گويان گزارش كرده اند كه پيامبر "ص" روزى به سوى خانه خدا بيرون شد و خواست نماز بگزارد پس چون به نماز ايستاد، ابوجهل - كه نفرين خدا بر او باد - گفت: كيست كه در برابر اين مرد بايستد و نمازش را تباه سازد؟ ابن زبعرى برخاست و با سرگين و خونى كه در شكمبه جانورى بودچهره پيامبر "ص" را آلوده ساخت پس پيامبر "ص" ناگزير نماز را رها كردو آن گاه به نزد عمويش ابوطالب شد وگفت عمو نمى بينى با من چه كرده اند؟ ابوطالب گفت كدام كس با تو چنين كرد؟ پيامبر "ص" گفت عبدالله پسر زبعرى - ابوطالب برخاست و شمشيرش را بر شانه اش نهاده با او بيامد تا به نزديك آن دسته رسيد ايشان چون ابوطالب را ديدند كه روى به آنان مى آمد خواستند برخيزند كه ابوطالب گفت: به خدا سوگند كه اگر يك تن برخيزد شمشيرم را به همه جاى تنش آشنا مى كنم پس آنان نشستند تا او نزديك ايشان شد و آن گاه گفت: فرزندم چه كسى با تو چنين كرد؟ او پاسخ داد عبدالله پسر زبعرى. ابوطالب سرگين وخون آن شكنبه را برگرفت و چهره و ريش و جامه همه شان را سراسر آلوده ساخت و سخنان درشت بارشان كرده آن گاه اين آيه فرود آمد: و ايشان مردم را از او باز مى دارند و خود نيز از او دورى مى گزينند پس پيامبر "ص" گفت عمو درباره تو آيه اى فرود آمده پرسيد چيست؟ گفت تو قريش را از آزاررساندن به من

بازمى دارى و خود نيز از گرويدن به من سر باز مى زنى پس ابوطالب گفت: " به خدا سوگند كه دست ايشان با همه گروهشان به تو نخواهد رسيد تا آن گاه كه من به بستر خاك سپرده شوم. "

/ 220