داستان آبكينه - ترجمه الغدیر جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 15

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان آبكينه

اين جا ديگر همه تيرهائى كه اين گروه در تيردان كينه خود داشته ودر خرجين دشمنى هاشان اندوخته و به سوى ابوطالب مى افكندند به مى رسد كه همه آن ها را آورده و پنبه اش را زديم و ديگر چيزى برايشان نمانده است مگر داستان آبكينه و هوچى گرى هاو گرد و خاك هائى كه دشمنان ابوطالب در پيرامون آن به راه انداختنه اند واينك بازگو مى كنيم.

بخارى و مسلم از زبان سفيان ثورى- و او از عبدالمطلب پسر عمير و او از عبدالله پسر حارث- آورده اند كه عباس پسر عبدالمطلب گفت پيامبر "ص" را گفتم: عمويت كه پاسدارى تو را به گردن گرفت و براى تو به خشم مى آمد تو چه نيازى از او برآوردى؟ گفت او در آبكينه اى از آتش است و اگر من نبودم در پائين ترين جاى هاى دوزخ مى بود.

و به گزارش ديگر: گفتم اى برانگيخته خدا راستى كه ابوطالب تو را يارى و نگهبانى مى نمود. آيا اين كارهايش سودى براى او دارد گفت آرى او را يافتم كه در دل آتشى سخت بود پس او رابه سوى آبكينه اى بيرون فرستادم.

و اين هم گزارش ليث است- اززبان ابن الهاد و او از عبدالله پسر خباب و اواز ابو سعيد- كه: چون در نزد پيامبر "ص" ابوطالب را ياد كردند گفت شايد كه روز رستاخيز ميانجى گرى من به او سود رساند و او را در آبكينه اى از آتش بنهند كه تا استخوان پشت پاى او مى رسد ومغز او را به جوش مى آرد.

و در صحيح بخارى از زبان عبدالعزيز پسر محمد داراوردى و او از يزيد
پسر الهاد مانند همين گزارش آمده جز ايين كه آن جا مى خوانيم: "... پوسته اى را كه مغز وى در آن است به جوش مى آرد. "

برگرديد به صحيح بخارى در بخش هاى برترى ها "ابواب المناقب" بخش سرگذشت ابو طالب ج 6 ص 33 و 34 و در كتاب الادب بخش نام سرپوشيده بت پرست"باب كنيه المشرك" و به صحيح مسلم كتاب الايمان "نامه گروش" و به طبقات ابن سعد 106/1 چاپ مصر و مسند احمد 206/1 و 207 و عيون الاثر 132/1و تاريخ ابن كثير، 125/3

امينى گويد: ما در زنجيره اين گزارش ها نه براى بودن سفيان ثورى بگو مگو مى كنيم- كه چنان چه در بررسى آيه نخست گذشت كاستى گزارش ها را پنهان مى داشته و از زبان دروغگويان گزارش مى نوشته- و نه براى بودن عبدالملك پسر عمير لخمى كوفى كه زندگى اش دراز شد و نيروى يادآورى اش تباه گرديد كه ابو حاتم گفته او را از پاسداران "حافظان" نتوان شمرد چرا كه نيروى يادآورى اش دگرگونه شد و احمد گفته در كار بازگوگرى ناتوان است و مى لغزد و ابن معين گفته: گزارش ها را درهم بر هم و آشفته مى سازد و ابن خراش گفته: شعبه او را پسنديده نمى داشت و كوسج آورده است كه احمد او را در كار گزارشگرى بسيار ناتوان و سست مى شمرد.

/ 220