نظريه خليفه درباره شكار حرم - ترجمه الغدیر جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 15

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظريه خليفه درباره شكار حرم

امام حنبليان احمد و جز او با اسناد صحيح آورده اند كه عبدالله بن حارث بن نوفل گفت: عثمان روى به مكه آورد من در قديد به پيشواز رفتم و مردم ماء "شناوران، شكارچيان" كبكى شكار كرده و ما آن را با نمك و آب پختيم و به عثمان و ياررانش پيشكش كرديم ايشان دست به آن نزدند و عثمان گفت: اين شكارى است كه نه خود آن را شكار كرده ايم نه دستور به شكار آن داده ايم گروهى كه در جامه احرام نبوده اند آن را شكار كرده و براى خوراك ما آورده اند و باكى در خوردن آن نيست پس در پى على فرستاد و چون او بيامد داستان را برايش باز گفت و على خشمگين شد و گفت: پيامبر "ص" چون پاچه گورخرى را براى او آوردند گفت: " ما گروهى هستيم در جامه احرام، آن را به كسانى كه در جامه احرام نيستند بخورانيد " و من هر مردى را كه شاهد آن داستان بود سوگند مى دهم "كه گواهى دهد" پس دوازده مرد از ياران رسول "ص" به گواهى دادن پرداختند و سپس على گفت يك بار نيز تخم شتر مرغ براى رسول "ص" آوردند و او گفت: " ما دسته اى در حال احرام هستيم و اين رابه كسانى كه در جامه احرام نيستند بخورانيد " و من هر مردى را شاهد آن داستان بوده سوگند مى دهم "كه گواهى دهد" پس گروهى كه شماره ايشان كمتر از آن دوازده تن بود به گواهى پرداختند و عثمان دست از غذا كشيد و به جاى خود رفت و آن خوراك را شكارچيان خوردند
و در عبارتى ديگر كه احمد از زبان عبدالله بن حارث آورده مى خوانيم كه پدر وى تهيه خوراك عثمان را به گردن گرفت و خود وى گفت: گويا هنوز كبكى كه دور ظرف چيده بودند پيش چشمم است كه مردى بيامد و گفت على "ض" اين را ناخوش مى دارد پس عثمان پى على فرستاد كه دست هايش آلوده به برگ سائيده بود وبه وى گفت: تو خيلى با ما ناسازگارى مى نمائى على گفت: يك بار كه پيامبر"ص" در حال احرام بود چون گورخرى برايش آوردند گفت: " ما در حال احرام هستيم و اين را به كسانى بخورانيد كه در جامه احرام نباشند " و من به خدا سوگند مى دهم كه هر كس شاهد آن داستان بوده "گواهى دهد" پس مردانى برخاسته و گواهى دادند سپس گفت يك بار هم پنج تخم شترمرغ براى پيامبر "ص" آوردند و او گفت: " مادر حال احرام هستيم، آن را به كسانى بخورانيد كه در جامه احرام نباشند " و من اينك هر مردى را كه شاهد آن داستان بوده به خدا سوگند مى دهم "كه گواهى دهد" پس مردانى برخاستند و گواهى دادند و عثمان برخاست و در چادر خويش شد و آن خوراك را براى شكارچيان باز گذاشتند.

و در عبارت امام شافعى آمده است كه: عثمان در حالت احرام بود كه كبكى به او هديه كردند پس همه آن گروه از آن خوردند مگر على كه آن را ناخوش داشت.

و در عبارتى از ابن جرير مى خوانيم: عثمان بن عفان حج كرد و على نيز با او حج كرد، كسى كه خود در حال احرام نبود حيوانى شكار كرده و گوشت آن را براى عثمان آورد وى از آن بخورد و على از آن نخورد و عثمان گفت: به خدا نه ما خود شكار كرديم و نه پيشنهاد و دستور شكار را داديم على اين آيت خواند: تا آن گاه كه شمادر حال احرام هستيد شكار جانوران زمين بر شما نارواست سوره مائده آيه 96

و در عبارتى آمده است: عثمان بن عفان "ض" در قديد فرود آمد پس
خوراكى از كبك كه پاهاى آن رو به بالا بود برايش آوردند و او فرستاد دنبال على "ض" كه آن هنگام داشت در دهان شترى از آن خويش لگام مى نهاد و در حاليكه از دو دستش برگ هاى كوبيده مى ريخت بيامد، پس على از دست زدن به آن خوددارى نمود و مردم نيز خوددارى نمودند و على گفت اين جا از تيره اشجع كيست؟ آيا مى دانيد كه اعرابى اى چند تخم شترمرغ وتتمير وحشى براى پيامبر "ص" آورد واو گفت: اينهارا به خانواده ات بخوران كه ما در حال احرام هستيم؟ گفتند آرى پس عثمان از تخت خويش فرودآمد و گفت: بر ما پليد شد.

و در عبارت بيهقى مى خوانيم: حارث جانشين عثمان بود در طائف، و براى عثمان خوراكى از كبك و گوشت حيوانات وحشى بساخت و او در پى على "ض" فرستاد وپيك به هنگامى او را ديد كه براى شتران خويش برگ ها را مى كوبيد، و به همان حال كه برگ هاى سائيده از دستش مى ريخت بيامد. پس گفتندش: بخور گفت: اين را به گروهى بخورانيد كه در جامه احرام نباشند زيرا ما در حال احرام هستيم سپس على گفت: كسانى از تيره اشجع را كه اين جايند سوگند مى دهم كه آيا مى دانيد رسول خدا "ص" چون در احرام بود و پاى گورخرى برايش هديه آوردند از خوردن آن سرباززده؟ گفتند آرى.

طبرى از طريق صبيح بن عبدالله عيسى آورده است كه عثمان، ابوسفيان بن حرث را بر حوالى مكه ومدينه فرستاد تا در قديد فرود آمد پس مردى از اهل شام بر وى گذشت كه بازى وشاهينى شكارى با او بود پس آن را از وى عاريت گرفت و با آن كبك هائى شكاركرد و در آغلى نهاد تا چون عثمان بر وى گذشت آنرا پخت و براى او آورد عثمان گفت: بخوريد برخى شان گفتند باشد تا على بيايد و چون او آمد و آن چه پيش رويشان بوديد گفت ما از آن نمى خوريم عثمان گفت چرا نمى خورى گفت: اين شكارى است كه در حال احرام، خوردن آن روا


/ 220