گزاف گويى در برترى هاى عمر - ترجمه الغدیر جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 15

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزاف گويى در برترى هاى عمر

در جلد يازدهم و دوازدهم از برگردان پارسى " غدير "، هم از سرمايه روانى دومين خليفه سخن رانديم و هم از آن چه در دلش استوار گرديده بود، از: آئين شناسى دانش و كردار و گام هاى بلندش در زمينه هاى گوناگون، كه از همان چه آن جا گذشت مى توان آگاه شد كه همه برترى هائى كه يكى پس از ديگرى برايش برمى شمارند- و خواهيم آورد- زائيده گزاف گوئى است، و راستى كه- از همان نخستين روز تا هنگامى كه با زد و بند نخستين خليفه بر تخت جانشينى پيامبر برآمد- زندگى روانى اش را معيشت تنگ و ناچيزى كه از راه آن نان مى خورد بر باد داده بود.

روزگارى دراز را در گرداگرد ضجنان به شتر چرانى گذراند، چون به كار مى پرداخت بيمش مى دادند و در رنجش مى افكندند و چون كوتاهى مى نمود كتكش مى زدند

وروزى چند نيز هيزم كشى مى كرد و همراه با پدرش خطاب بار هيزم را بر سر خود مى نهاد و مى برد و جامه آن دو نيز نمره اى بود كه نه مفصل ميان شانه و بازو را مى پوشانيد نه مفصل ميان ساق و قدم گاه را

و چندى نيز دربازار عكاظ مى ايستاد و چوبى در دست داشت كه كودكان را با
آن به يك سوى مى زد و آن روزها عمرك ناميده مى شد

و يك چند از روزگار مسلمانى اش نيز پيشه ميانجى گرى در داد و ستدها را داشت و ميانجى بود و بده و بستان در بازارها او را از فراگرفتن نامه خدا و آئين نامه پيامبر باز مى داشت

و روزگارى چند نيز- در گورستان بقيع- برگ درخت سلم مى فروخت كه با آن پوست را پيرايند.

من نمى دانم در كدام يك از اين گام هاى زندگى اش چنان شايستگى اى يافته كه به گزارش ابن جوزى در سيره عمر ص 6:" چون در روزگار نادانى و پيش از اسلام جنگى ميان قريش و ديگران در مى گرفت و مى خواستند نماينده اى بفرستند او را گسيل مى داشتند. " و ابو عمر در استيعاب مى افزايد: و هنگامى كه ديگران بر ايشان مى باليدند يا به خاندان و برترى هاشان بر آنان مى نازيدند، براى پاسخگوئى، اورا مى پسنديدند و مى فرستادند

آيا همه قريش از اين گونه مردم ناچيزو تو سرى خوربودند كه نمايندگى خود وپاسخگوئى به باليدن ديگران بر ايشان را به جوانكى در آن پايگاه واگذارند؟با آن كه ميان ايشان مردان سخن و بزرگان و سران بود و سروران دلير با چستى و چالاكى در گفتار و كردار

يا ايشان پرواى آن نداشته اند كه چه كسى را مى فرستند؟ با آن كه پيك، نشان دهنده خرد فرستنده است. نه اين بوده و نه آن، و تنها دوستى و فريفتگى
است كه كورى و كرى به بار مى آرد و تو همانند اين لاف ها را بسيار از اينان مى شنوى و اين هم نمونه اى از آن ها- گذشته ازآن چه در جلد پنجم- از ساخته هاى گزافگويان در برترى هاى او- گذشت.

/ 220