ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 19 -صفحه : 162/ 140
نمايش فراداده

عايشه معاويه را به فرعون تشبيه مي کند

73- اسود بن يزيد مى گويد: به عائشه گفتم: برايت شگفت آورنيست كه يكى از آزاد شدگان فتح مكه درباره خلافت با اصحاب پيامبر خدا "ص" به كشمكش برخاسته است؟ گفت: اين تعجبى ندارد آن قدرت حاكمه خدا است كه به آدم نيكو كار و بد كارمى دهد، و در تاريخ چنين اتفاق كه فرعون چهار صد سال بر مردم مصر سلطنت كرده است همچنين كفارى غيراز او.

وقتى ام المومنين، معاويه را به فرعون و ديگر كفار تشبيه مى نمايد و سلطنت او را از قماش سلطنت آنها مى داند پرده از ماهيت معاويه و سلطنت بر مى دارد، و مسلم است كه " فرمانروائى فرعون از روى هدايت و خردمندانه نيست و در رستاخيزپيشاپيش قومش مى آيد و آنها را وارد دوزخ مى كند و چه بد است آن كشانده وآن كشانده شدگان، و در اين دنيا از پى لعنت و ننگ رفتند و در دوره قيامت هم، چه بدبختند آن ياور و آن يارى يافته

74- حافظ ابن عساكر در تاريخش روايتى از طريق شعبى ثبت كرده است. مى گويد: " معاويه براى مردم نطقى كرده گفت: اگر ابو سفيان پدر همه مردم مى بود همه هوشمند و زيرك مى بودند. صعصعه بن صوحان سخنش را قطع كرده كه پدر همه مردم كسى است بهتر از ابو سفيان، و او آدم "ع" است وبا اين حال بعضى احمق در آمده اند و برخى هوشمند و زيرك. معاويه گفت: سر زمين ما نزديك به محشر است. وى برخاسته گفت: محشر نه از مومنان دوراست و نه به كافران نزديك. معاويه گفت: سر زمين ما سر زمين مقدسى است. صعصعه به او گفت: سر زمين را نه چيزى مقدس مى گرداند و نه نجس و ناپاك، بلكه كارها هستند كه آن را پاك و مقدسى مى گردانند. معاويه گفت: بندگان خدا خدا را دوست و سرپرست خويش گردانيد و خلفاى او را سپر و محافظ خويش سازيد و بوسيله ايشان بلاخويشتن بگردانيد.

صعصعه گفت: چطور؟ و چگونه؟ در حاليكه تو سنت را تعطيل كردى و پيمان شكستى و مردم را به سر گشتگى كشاندى تا در تاريكى جهل و بلا تكليفى مى لولند و بدعت هااز هر سو فراگرفته شان و تعهدان دينى كه در برابرشان وجود دارد زيرا نهاده شده است. معاويه گفت: صعصعه اگر زبان در كام كشى برايت بهتر از اين است كه اظهار نظر كنى و سست عقلى خويش ظاهر سازى. تو به اتكا و با اشاره به حسن بن على به من حمله مى كنى. اين تصميم برايم پيدا شده كه او را احضار كنم. صعصه گ فت: آرى بخدا، تو دانسته اى كه آنان دوده و تبارى بزرگواتر از همگان دارند و از همه تان در احيا و بر قرارى مقررات الهى كوشاترند و از همه تان و فادار تر به عهد و پيمان. اگر او را احضاركنى خواهى ديد كه در انديشه و تدبير و اتخاذ تصميم بسيار دقيق و سنجيده كار است و در حكومت و فرماندهى استوار و در بخشندگى نجيب، و با سخن آتشينش ترا مى گزد و تازيانه حقائقى را كه يارى انكارش را ندارى بر صورتت مى كوبد.

معاويه پرخارش كرد كه بخدا ترا دور و در بدر خواهم كرد

صعصعه گفت: بخدا زمين پهناور است و دورى تو مايه آسايش. تهديد كرد كه حقوق و مستمريت را توقيف خواهم كرد گفت: اگر آن به دست و در اختيار و است بكن، اما حقوق و عطا مستمر و نعمت هاى ممتاز در ملكوت و اختيار كسى است كه خزانه هايش كاستى نمى پذيرد و به انتها نمى رسد و بخشش هايش زوال نمى يابد و در اعطا و رقم زدن نعمت، حق كسى را پايمال نمى كندو زياد و نقصان نمى يابد.

معاويه گفت: مى خواهى خودت را به كشتن بدهى.

گفت: يواش تر سخن از روى نادانى نگفتم و قتل كسى را روا نشمردم و " انسانى را كه خدا قتلش را جز بحق و به موجب قانون اسلام روا نشمرده مكش، و هر كه بناحق و مظلومانه كشته شودخدا به كيفر قاتلش بنشيند " و او را كيفرى دردناك بچشاند و آتشى گدازان،و به دوزخ در اندازد."

75- معاويه پسر يزيد بن معاويه چون به حكومت رسيد، به منبر رفته چنين گفت: " اين خلافت، ريسمان خدا است "و پيوند و رابطه باخدا" و جدم معاويه بر سر خلافت با كسى كه صاحب لايق آن بود و از او به تصديش سزاوار تر به كشمكش برخاست، يعنى با على بن ابيطالب، و شما را به كارهائى كه ميدانيد وادار كرد تا آنكه اجلش سر رسيد و در گورش دربند گناهانش گشت. آنگاه پدرم متصدى حكومت گشت در حالى كه شايسته آن نبود و با پسر دختر پيامبر خدا "ص" به كشمكش و دشمنى برخاست. بر اثر آن، جوانمرگ شد و وبى دنباله، و در گورش اسير گناهانش گشت. " آنگاه بگريست.