ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 19 -صفحه : 162/ 27
نمايش فراداده

آرى، صد هزارى كه از معاويه در ازاى آن بيعت خائنانه گرفته بود از اختلاف براى پسر عمر اجماع و اتفاق عمومى ساخت چنانكه اين گونه پول ها و رشوه ها، در ديگران همين گونه اثرها گذاشت و كارى كرد كه اين فرصت طلبان پول پرست و پيشاپيش آنها پسر عمر دويدند براى بيعت با يزيد. بدينسان، پس از بيعت با معاويه با پسرش يزيد هم بيعت كرد و بيعت كتبى خود را به شام نزد او فرستاد در حالى كه امام بر حق و سرورآزادگان و پيشواى مقدس دينداران فرزند پيامبر "ص" حسين بن على "ع" در كنارش و در برابر چشمش بود، آن پاره اى از پيكر رسالت، آن مايه افتخار امامت، آن مظهر شريعت و دينشناس برين و همسيرت پيامبران، سرور جوانان بهشتى ... و دل ها شيقته زمامدارى او بود و در اشتياق حكومتش مى تپيد.

اما اين آدم به تمام واقعيات و آنچه در اطرافش مى گذشت وقعى ننهاد و در مورد حكومت يزيد اثرى از اختلاف نديد و تضاد سهمگين وخونينى را كه ميان حسين بن على "ع"و يارانش از يكسو، و يزيد و امويان تبهكار و هم مسلكانشان از ديگر سو جامعه را به لرزه در آورده بود هيچ انگاشت و به فرمايش پيامبر گرامى "ص" اعتنائى ننمود كه " اين فرزندم- يعنى حسين- در سر زمينى كه كربلا خوانده مى شود كشته خواهد شد. هر كدام از شما كه شاهد آن بوديد بايد او را يارى كنيد. " آرى، آن ستمديد و مظلوم آن نور ديده پيامبر وص" را با تقرير بيعت يزيد و پشتيبانى از حكومتش، يارى كرد با يزيد بيعت كرد و پنداشت بيعتى بر حق و درست كرده است و چندان بر پيمان بيعتش وفادار ماند و اصرار ورزيد كه حتى وقتى هيئت نمايندگى مردم مدينه از شام برگشت و زشتگارى و خيانت و فساد و بى دينى يزيد را به خلق اعلام نمود سر از اطاعتش نپيچيد و وفادار ماند.

آرى، حتى هنگامى كه اعلام داشتند: " ما از نزد كسى مى آئيم كه دين ندارد، شراب مى خورد، ساز مى زند، در حضورش كنيزان مى نوازند، سگبازى مى كند، و با او باش همنشينى مى نمايد. ما شما را شاهد مى گيريم كه او را از حكومت خلع و بر كنار كرده ايم. " در نتيجه، مردم از ايشان پيروى و يزيد را خلع كردند. ابن فليح مى گويد: ابو عمرو بن حفص به نمايندگى "مردم مدينه" نزد يزيدرفت. يزيد او را گرامى داشت و هداياى نيكو به او داد. چون به مدينه بازگشت به كنار منبر ايستاد- و مردى پاكدامن و صالح و مورد خشنودى مردم بود- و چنين نطق كرد: آيا مورد محبت قرار نگرفته ام؟ آيا مرا گرامى نداشت؟ بخدا قسم ديدم يزيد بن معاويه از سر مستى نماز را ترك مى كند. در نتيجه، مردم در مدينه متفقا بر كنارى يزيد را از حكومت اعلام نمودند.

مسور بن مخرمه صحابى عضو هيئت نمايندگى يى بود كه مردم مدينه نزد يزيد فرستاده بودند. چون به مدينه برگشت اعلام كرد و شهادت داد كه يزيد فاسق و شرابخوار است. به يزيد گزارش دادند. به استاندارش دستور داد مسور بن- مخرمه را حد بزند. ابو حره در اين باره چنين سرود:

شراب صبوحى مشكين بو را ابو خالد

"يزيد" مى نوشد و حد را به مسور مى زنند؟!