ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 21 -صفحه : 171/ 102
نمايش فراداده

لشگرى به دعاى سعد از آب گذر مى كند

" عمر بن خطاب رضى الله عنه لشكرى به مدائن كسرى فرستاد. چون لشكر به كنار دجله رسيد، كشتى را نيافتند. سعد بن ابى وقاص رضى الله عنه كه فرمانده لشكر بود، و خالد بن وليد رضى الله عنه، گفتند: اى دريا، تو كه به فرمان خدا جارى هستى، پس ترا به حرمت محمد صلى الله عليه و اله و عدل عمر رضى الله عنه سوگند مى دهيم كه راه بدهى و ما عبور كنيم. آنگاه همگى، بى آنكه پاى اسبان و شترانشان خيس شود، از آن گذشتند ".

" امينى " مى گويد: چگونه ممكن است كه پاى اسبان و شتران در اثر دعاى اين مرد الهى! - " سعد " - كه از بيعت امام معصوم سر تافته بود و اجماع نظر امت را - كه هرگز به خطا نمى رود - شكسته بود، حتى تر نشود؟ بخصوص كه دعاى رفيقش " خالد بن وليد " آن زناكار خونخوار و دارنده انواع اعمال فسق و فجور به دعاى او ضميمه شده است. و سر انجام بر ما روشن نشد كه، خداى تعالى چرا قسم او را راست گردانيد؟ آيا به حرمت مجموع كسانى است كه در دعا به حرمت آنها تكيه شده " محمد " صلى الله عليه و اله و " عمر بن خطاب " و تحقق اين دعا بمناسبت شمول برابر اين قسم بر نام آن دو بوده است؟ يا اينكه فقط به احترام پيغمبر صورت پذير است؟ كسى كه به كرده ها و نكرده هاى " عمر " بنگرد، خواهد ديد كه در كنار پيغمبر صلى الله عليه و اله، او چه مايه و زنى مى تواند داشته باشد و ما پيش از اين بخشى از اين موضوع را از " نوادر الاثر " در جزء 6 آورده ايم.

دعاى سعد اجل او را به تاخير مى افكند

" ابن جوزى " در " صفه الصفوه " 140:1 از طريق " لبيبه " نقل كرده كه گفت: " سعد دعا كرد و گفت پروردگارا من بچه هاى كوچكى دارم، اجل مرا به تاخير بينداز، تا آنها به سن بلوغ برسند. خدا هم اجل او را بيست سال به تاخير انداخت ".

" امينى " مى گويد: اين اولاد " سعد " كه در ميان آنها " عمر بن سعد " قاتل " امام سبط شهيد " - صلوات الله عليه - بوده، در پيشگاه خداوند چقدر بايد گرامى باشند، و حقا كه خداوند بايد دعاى " سعد " را مستجاب كند و اجلش را تمديد نمايد تا كسى را تربيت كند كه در كشتن " ريحانه رسول الله صلى الله عليه و اله " و هلاكت خاندانش اقدام كند. كاش مى دانستم اين چه كسى است كه " سعد " يا " لبيبه " يا نقل كننده اين قصه را خبر كرده است؟ و از كجا تاريخ اجل خود را مى دانست؟ اجلى كه " چون فرا رسد، نه ساعتى پيش مى افتد و نه تاخير مى كند " پس چگونه خدا بيست سال اجل او را به بركت آن دعا به تاخير مى اندازد؟ آيا چنين علمى در بشر عادى مثل " سعد " و " لبيبه " پيدا مى شود؟ و آيا كسى از آدميزادگان راهى بر كشف اين امور غيبى دارد؟ آرى يك انسان جهول، خواه سعيد و خواه شقى، هر گاه بر غيب آگاهى داشته باشد، حتما خداوند از اين موضوع اطلاع دارد، و ما در قرآن مى خوانيم كه " خداوند، غيب خودش را آشكار نمى سازد مگر بر كسى كه بر گزيده باشد از پيغمبر كه بر بعضى از آن اطلاع دهد، پس خداى از پيش روى آن رسول و از پس نگهبانانى در مى آورد كه او را حراست كنند. "