چهار هزار سپاهى از آب مى گذرند - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چهار هزار سپاهى از آب مى گذرند

از " ابو هريره " و " انس " روايت شده است: " عمر بن خطاب لشكرى بياراست و علاء بن حضرمى را بر فرماندهى آن گماشت و من نيز در جنگها با او بودم. ديديم كه مردم بر ما سبقت گرفتند و از يافتن آثار آب نيز ناتوان شدند.

هوا گرم و عطش بر همگى ما و بر چهار پايان غالب شده بود و روز جمعه بود.

هنگامى كه آفتاب متمايل به مغرب شد، او دو ركعت نماز خواند. آنگاه دستهايش را به آسمان بر داشت و ما در آسمان چيزى نمى ديديم. او گفت: بخدا سوگند كه هنوز دستش را فرو نياورده بود كه ناگاه خداوند بادى بر انگيخت و ابرى فرستاد و باران آنچنان ريخت كه تمام آبدانها و مسيلها لبريز شد و ما همگى سيراب شديم و چهار پايان را آب داديم. سپس آمديم با دشمن بجنگيم، كه آنها از خليج دريا به جويره اى عبور كرده بودند. او بر كنار خليج ايستاد و گفت: يا على يا عظيم يا حليم يا كريم. سپس گفت: بنام خدا وارد آب شويد. ما كه وارد شديم، آب حتى پاهاى چهار پايان ما را خيس نكرد - در روايت " صفورى " تعداد لشكر، چهار هزار نفر ذكر شده است - كمى توقف كرده بوديم ك بر جنازه اش تير اندازى شد. و ما قبر او را كنديم و غسل و دفن كرديم. پس از آنكه از دفن فارغ شديم، مردى آمد و گفت: اين چه كسى است كه بخاك سپرديد؟ گفتيم اين بهترين آدميان، " ابن حضر مى " است، او گفت: خاك اين زمين، مرده ها را نگه نمى دارد و بيرون مى اندازد. هر گاه يكى دو فرسخ آنطرف ببريد و دفن كنيد، مى پذيرد، گفتيم ما كه نمى توانيم جسد او را در معرض درندگان قرار بدهيم تا بخورند.

جمع شديم و قبر را نبش كرديم. به گور كه رسيديم، ديديم دوست ما آنجا نيست و از قبر نور خيره كننده اى چشمان ما را خيره كرد، مى گويد خاكها را بر گور
ريخته و رهسپار شديم ".

" امينى " مى گويد: در اينجا ما هيچ سخنى نمى گوئيم و در اسناد باطل آن نمى خواهيم مطلبى ذكر كنيم و راويان اين داستان را كه " ابن حضرمى " را " خيرالبشر " ناميده اند، ملامت نمى كنيم، ادعايى كذب فاحش و چيزى كه هيچيك از امت آن را نگفته اند. بر خدا دشوار نيست كه همه سپاهيانى را كه " عمر " بسيج كرده، صاحب كرامت بكند، اما معنى اين سخن را كه " خاك اين زمين، جسد مردگان را بيرون مى اندازد " نمى فهميم. چنين كارى در كدام سرزمين و كدام ناحيه تا كنون صورت گرفته و آيا چنين خاصيتى از خاك قابل قبول است؟

و آيا خاك اختصاصا آگاهى بر آن دارد يا نه؟ و آيا تا امروز چنين خاصيتى ديده شده يا نه؟ و چرا اين ويژگى در ميان سرزمينهاى عالم فقط به اين ناحيه اختصاص يافته است؟ و چرا اين ويژگى را در خصوص اين مرده انجام نداده؟ و آيا پس از نبش قبر، اينگونه پرتو افشانى امكان دارد، كه چشمانشان را خيره ساخته و پنداشتند كه در قبر نيست و قبر را ترك گفته و جايى رفته كه معلوم نيست و پرتو هاى خود را آنجا نگه داشته است؟ من كه اين پرسشها را جوابى ندارم.

و در توانايى راوى يا پردازنده اين قصه و شنونده آن هست كه به اين پرسشها پاسخ بگويند يا نه، نمى دانم.

/ 171