زيادى نيل به امر صديقى - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زيادى نيل به امر صديقى

" شيخ محمد ابو الحسن محمد بكرى صديقى شافعى " از اولاد " ابو بكر صديق " اهل مصر بود كه بسال 993 در گذشته و تاليفات او به چهار صد تاليف سرمى زند.

از كرامات او اين است: " سالى،آب درياى نيل كم شد. او به خدمتكارش بنام مندل گفت: به دريا فرود آى و بگو كه شيخ ابو الحسن بكرى مى گويد: آبت را زياد كن، يا عبارتى نزديك به اين مضمون گفت. آن غلام همچنانكه او سفارش كرده بود، گفت. ساعتى نگذشته بود كه افزايش چشمگيرى در آب ملاحظه شد ".

"نويسنده گويد:" نظير اين كرامت را در درياى نيل به " عمر بن خطاب " خليفه دوم نسبت داده اند كه در جلد هفتم ص 83 و 84 طبع اول ذكر كرديم.

كرامتها و خوارق عادت

صاحب " نور السافر "ص 313" مى نويسد: " شيخ علوى بن شيخ محمد بن على از آيات بزرگ الهى بود و از امثال و نوادرى كه از او ديده شده، يكى اين است كه او شقى را از سعيد باز مى شناخت و به خداى تعالى زنده مى كرد و مى ميراند. به چيزى مى گفت: باش و او به اذن خدا شد. و نظاير چنين كرامات متعددى داشت كه جز او كسى نظير آن را نداشته است ".

عجايب و غرايب

" عيد روسى " در " النور السافر " ص 85 نوشته است: " بدانيد كه كرامات اوليا حق است و دلايل عقلى و نقلى بر آن داريم. اما شواهد نقلى همان است كه در قرآن و از پيغمبر صلى الله عليه و اله نقل شده و آن سر گذشت مريم و جريح و ديگران است كه پيغمبر نبوده اند و بدست آنها آن كرامات واقع شده است.

روايت شده است كه عمر صديق رضى الله عنه به هنگام مرگ به زنش كه حامله بود، گفت كه دخترى بزايد و او زائيد.

از فاروق رضى الله عنه آن قصه مشهور را نقل كرده اند.

از ذو النون رضى الله عنه نقل كرده اند كه مردى را كه به يك زن بيگانه نگاه كرده بود تذكر داد و او را فهمانيد.

از مرتضى رضى الله عنه نقل كرده اند كه غلام سياهى كه دستش بريده شده بود، امر كرد تا دستش به حال اول بر گردد و برگشت.

و اما كراماتى كه از اولياى خداى تعالى نقل كرده اند، جدا زياد است.

از آن جمله گفته اند كه بعضى اوليا به كوه مى گفتند: حركت و كوه حركت مى كرد. و مى گفتند: آرام كوه ثابت مى ماند.

هم چنين ذو النون مصرى به سرير گفته بود: خانه خدا را طواف كن. او فورا طواف كرده و باز گشته بود و جوانى كه آنجا حاضر بود، صحيحه اى زده و مرده بود ".

اين بود نمونه هايى از كرامات يا اسطوره ها و جيزهاى دروغ و خرافى كه در كتابهاى " حليه الاولياء " ابى نعيم، " تاريخ بغداد " خطيب، " صفه الصفوه " ابن جوزى،و " منتظم " او، " مناقب احمد بن حنبل "، " تاريخ شام " ابن عساكر
" تاريخ " ابن خلكان، " البدايه و النهايه " ابن كثير، " طبقات الشافعيه " سبكى، " مناقب ابن حنيفه " خوارزمى، " مناقب ابو حنيفه " كردوى، " شذرات الذهب " مرآه الجنان " روض الرياحين "، " الكواكب الدريه "، " الروض الفائق " طبقات الكبرى " شعرانى، " تنبيه المغترين " او، " الفتح الربانى و الفيض الرحمانى " انيس الجليس " سيوطى، " شرح الصدور " او، " لطائف المنن و الاخلاق و بهجه الاسرار " شيخ نور الدين شافعى، " قلائد الجوهر " شيخ محمد حنبلى " مشارق الانوار " النور السافر "، " تفريح الخاطر "، " عمده التحقيق " و بسيارى از كتابهاى تاريخ و معاجم و تراجم كه آكنده از خوارق عادات و كرامات هستند ضبط شده است.

/ 171