يك ناصبى مستجاب الدعوه
" سعيد بن اياس جريرى " متوفى 144 روايت كرده: " عبد الله بن شقيق عقيلى پدر عبد الرحمن بصرى مستجاب الدعوه بود، چنانكه ابرى كه بالاى سرش مى گذشت، مى گفت: خدايا اين را از اينجا رد مكن، مگر آنكه برما ببارد و آن نيز شروع به بارش مى كرد ". " اين ابى خثيمه " اين روايت را در " تاريخ " خود آورده است "تهذيب254:5"." امينى مى گويد: اين كه دعاى يكى از اولياى الهى بر آورده شود. استعبادى ندارد و بر مولى سبحانه دشوار نيست كه بر بندگان صالحش كرامت بدهد، اما نسبت كرامت بر " عقيلى " استعباد دارد و به فاصله شرق تا غرب، از او دور است، چرا كه او از كسانى است كه بر عداوت " سيد عترت " كمر بسته اند، و بنقل " ابن خراش ": " از طرفداران عثمان و دشمنان على بود ". " احمد بن حنبل " گفته است: " اين مرد به على حمله مى كرد پس براى آن " پسر مادر " كه دوستى " سيد عرب امير مومنان " عليه السلام را پيشه نكند، ديگر چه كرامتى مى ماند؟ آنهم عداوتى كه پس از دعاى مستجاب پيغمبر اقدس در باره " على " عليه السلام انجام گيرد، دعايى كه مضمون آن اين است: " خدايا هر كه او را دوست بدارد، او را دوست بدار.
و هر كه با او دشمنى ورزد، او را دشمن بدار ".
و پس از آنكه پيغمبر صلى الله عليه و اله و سلم فرموده است: " على را جز آدم مومن دوست نمى دارد. و غير از منافق او را كسى دشمن نمى دارد ".
و پس از اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و اله كه فرمود: " اى على انسان مومن ترا
دشمنى نمى كند و منافق هم دوست ندارد ".
و پس از اين فرموده پيامبر صلى الله عليه و اله كه فرمود: " على را منافق دوست نمى دارد و مومن دشمن نمى شمرد ".
و پس از اين گفته پيغمبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: " اى على هر گاه تو نبودى پس از من مومنان شناخته نمى شدند ".
و فرموده است: " سوگند بخدا كه هر كس على را دشمن بدارد، خواه از خاندان من يا جز آنها، از دايره ايمان خارج شده است ".
و باز فرموده است: " اى على تو در دنيا و در آخرت پيشوايى. دوستار تو دوست من است و دوست من دوست خدا است. دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است. واى بر آن كه پس از من با تو دشمنى كند ".
و باز پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده است: " اى على خوشا بر كسى كه ترا دوست دارد و بر تو اخلاص ورزد، و واى بر كسى كه با تو دشمنى كند و ترا تكذيب نمايد ".
و باز خطاب به " على " عليه السلام فرموده است: " هر كس ترا دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كسى ترا دشمن بدارد مرا دشمن داشته است ". و احاديث فراوان ديگرى كه در اين باره آمده است.
پس يك مسلمان چگونه مى تواند كه سخنان رسول الله صلى الله عليه و آله را تصديق كند و آنگاه كرامت كسانى مثل " شقيق " را كه دشمن " على " عليه السلام و دشنام دهنده به او بود، بپذيرد و او را مستجاب الدعوه بشمارد و دعايش را در ابر نافذ بداند؟
آرى آنجا كه از روى نا آگاهى خواسته شود در فضايل غلو بكار رود، چنين نسبتهايى را مى اتوان داد.
اما " جريرى " كه اين روايت خنده آور را نقل كرده، كسى است كه در همين كتاب احوال او را شناخته ايد و همو است كه سه سال پيش از مرگش عقل خود را باخته و همين روايت از فراورده هاى جنون اوست.