معاويه در ردايى از نور - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معاويه در ردايى از نور

16" در حديث مرفوعى آمده: " معاويه در حالى كه ردائى از نور بر تن دارد، مبعوث مى شود ".

اين روايت را " ابن حبان " از طريق " جعفر بن محمد انطاكى " آورده و گفته است: " خبر باطل است "ميزان الاعتدال 193:1، لسان الميزان124:2".

" ذهبى " و " ابن حجر " بطلان اين حديث را اعتراف كرده و ثقه نبودن " انطاكى " را ذكر كرده اند.

معاويه از اهل بهشت است

17" ابو نعيم " در " حليه " 10 و 393 از " عبدالله بن محمد بن جعفر " و او از " احمد بن محمد بزاز مدنى " و او از " ابرا هيم بن عيسى زاهد " از " احمد دينورى "
از " عبدالعزيز بن يحيى " و او از " اسمعيل بن عياش " از " عبدالرحمن بن عبدالله بن دينار " از پدرش و او از " ابن عمر " نقل كرده كه گفته: رسول الله صلى الله عليه و اله فرموده است: مردى از اهل بهشت بر شما ظاهر مى شود. پس معاويه ظاهر شد ". " ذهبى " گويد: " اين خبر درست نيست " رجوع كنيد به " لسان الميزان "213:2.

" امينى " مى گويد: " احمد پسر مروان " دينورى صاحب " المجالسه، به تصريح " دارقطنى " در " غرائب مالك " مردى بوده كه حديث جعل مى كرده پس از ذكر حديث " سبقت رحمتى غضبى " ص 121 "رحمت من بر خشم من پيشى دارد" مى گويد: " اين اسناد درست نيست و مرادش متهم كردن احمد بن مروان است و اين كسى است كه بنظر من از واضعان حديث بوده است ". لسان الميزان 309:1.

درباره اسناد اين حديث

" عبدالعزيز بن يحيى ": " ابن ابى حاتم " گفته: پدرم از او حديث شنيده بود، سپس ترك كرده و گفته بود: " من از او حديث نقل نمى كنم كه ضعيف است " و " ابو زرعه " مى گويد: " او ثقه نيست، چرا كه من حديث او را به ابراهيم بن منذر كه نقل كردم، او تكذيب كرد، براى ابى مصعب نقل كردم و گفتم كه از سليمان بن بلال نقل كرده. گفت دروغ مى گويد، از آنكه من از او بزرگترم لكن او را درك نكردم ". و " عقيلى " مى گويد: " از ثقات، مضامين باطل را نقل مى كند و حديثهايى مى آورد كه غير او از قدما، از " مالك " و ديگران نقل نكرده اند ". و " ابن عدى " مى گويد: " اين حديث جدا ضعيف است و او حديث مردم را مى دزدد "ميزان الاعتدال 140:2 تهذيب 363:6"

و درباره او " اسماعيل بن عياش " نقل كرده كه " يحيى بن معين " گفته است: " مردم شام به او چندان اعتنائى نمى كردند و عراقيان نيز گفتار او را خوش
نداشته اند " و " اسدى " گويد: " هر گاه از حجازيان يا عراقيان سخنى نقل كند هر چه بخواهى بدروغ آلوده مى كند " و " ابن خزيمه " مى نويسد: " به سخن او نمى توان استدلال كرد " و " ابن خزيمه " مى نويسد: " به سخن او نمى توان استدلال كرد " و " ابن مبارك " گفته: " من حديث او را گوارا نمى يابم " و روايت " او را از غير شاميان، " نسائى " و " ابو احمد حاكم " و " برقى " و " ساجى " همگى ضعيف شمرده اند و " حاكم " گفته است: " هر گاه حديثى را فقط او نقل كند قابل قبول نيست چرا حافظه خوبى نداشته است " و " ابن حبان " گويد:

" او نخست از حافظان خوب حديث بود. اما وقتى بزرگ شد و پا به سن گذاشت، حافظه اش را از دست داد و هر چه حديثى كه در كودكى و جوانى نقل كرده از طريق ديگر هم نقل شده، لكن هر چه در سن كبر از احاديث غريب نقل كرده، همه اش آميخته به دروغ است. و اسنادى وارد كرده و متنى را با متن ديگر حديث پيوسته و خودش متوجه نبوده است. پس كسى كه اوصافش باين حد برسد كه در سخن گفتنش هم بيشتر دچار اشتباه مى شود ديگر نمى توان به گفته او استناد كرد "ميزان الاعتدال 112:1 تهذيب 1: ص324 - 326".

و در سلسله اسناد " عبدالرحمن بن عبدالله بن دينار " آمد كه " ابن معين " او را ضعيف دانسته و " ابو حاتم " درباره اش گفته است: " سخنش سست است.

آنرا نقل ميكنند لكن استناد بدان نمى كنند " و " ابن عدى " گفته: " برخى از رواياتش منكر است و پيروى نمى شود و در جمله كسانى است كه حديث ضعيف مى آورند "ميزان 109:2 - تهذيب التهذيب 206:6"

/ 171