جن با خزاعى سخن مى گويد - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جن با خزاعى سخن مى گويد

" ابن جوزى " در " صفه الصفوه " 205:2 از " احمد بن نصر خزاعى " كه يكى از پيشوايان مشهور سنت بود و به سال 231 در گذشته است، نقل كرده كه گفته: " ديوانه اى را ديدم كه افتاده. من در گوش او چيزى خواندم. از گوش او يك جنى با من سخن گفت و اظهار داشت: اى ابو عبد الله، ترا بخدا مرا رها كن
تا او را خفه بكنم، چرا كه به عقيده او قرآن مخلوق است ".

"نويسنده گويد:" چقدر بالطافت وريزه كارى بر باطل دعوت مى كند.

خدا به آن جنى بركت بدهد كه عملش به اين درجه رسيده كه او عدم خلق قرآن را پذيرفه است. ما خدا را بر بطلان آن عقيده سخيف سپاس مى گوئيم. تا امروز كسى پيدا كه به اين عقيده تمايل كند و آنرا بپذيرد.

سر احمد خزاعى سخن مى گويد

" خطيب " و " ابن جوزى " به اسنادشان از " ابراهيم بن اسماعيل بن خلف روايت كرده اند كه وى گفته است: " احمد بن نصرخلى، هنگامى كه به قتل رسيد، و بدارش آويختند، به من گفتند كه سرش قرآن ميخواند. من رفتم و نزديك شدم. مامورين و سواران در اطراف وى از او پاسدارى مى كردند.

وقتى كه كاملا خيره شدم، ديدم سر احمد اين آيه را مى خواند: الم حسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون: الم آيا مردم گمان دارند كه همينكه بگويند ما ايمان آورديم رها ميشوند و آزموده نمى شوند؟ آنگاه موى بر اندامم راست شد ".

از " احمد بن كامل قاصى و او از پدرش روايت شده: " پس از آنكه احمد را بر دار زدند و سر او را بر پل آويختند، كسانى مامور نگهبانى آن بودند. نگهبان او روايت كرده كه شبها او را ديده است، كسانى مامور نگهبانى آن بودند. و نگهبان او روايت كرده كه شبها او را ديده است كه سرش به سوى قبله متوجه مى شود و با زبان روانى سوره ياسين را مى خواند. نگهبانى كه اين اظهار را كرده بود، باز خواست گرديد و او از ترس فرار كرد ".

" خلف بن سالم " روايت مى كند " احمد بن نصر كه كشته شد، و به او گفته شد: آيا شنيده اى كه مردم در باره او چه مى گويند؟ پرسيدم: چه مى گويند؟

گفت: مى گويند كه سر احمد بن نصر قرآن ميخواند. او گفت: سر يحيى بن
زكريا قرآن مى خواند ".

"نويسنده گويد:" خطيب " و " ابن جوزى " را نبايد در نقل اين روايت خنده آورملامت كرد، چرا كه گمان ندارم آنها اين را بپذيرند. اما بايد دانست اين راويان. وقتى در برابر واقعه قرآن خواندن سر مولانا " ابو عبد الله " فرزند گرامى و شهيد پيامبر صلى الله عليه و اله قرار گرفته اند و ديده اند كه اين كرامت قرنها است كه از هر سو نقل شده، اين روايات را ساخته اند، تا مقام آن بزرگوار را كوچك بشمارند و اين منزلت را در خصوص " فرزند پيغمبر " صلى الله عليه و آله ناديده بگيرند.

/ 171