ماجشون مى ميرد و زنده مي شود - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ماجشون مى ميرد و زنده مي شود

حافظ " يعقوب بن ابى شيبه " در شرح احوال " ابو يوسف يعقوب بن ابى سلمه قريشى " معروف به " ماجشون " متوفى 164 از طريق " پسر ماجشون " نقل مى كند كه گفت: " روان ماجشون كه از تن جدا شد، او را بر تخت گذاشتيم تا غسل بدهيم. غسال كه خواست او را غسل بدهد مشاهده كرد كه رگى از زير پايش نمى جنبد. بر گشت و به ما گفت: رگى از زير پايش مى بينم كه حركت مى كند و مصلحت نمى دانم در غسل او شتاب بكنم. اين جريان كه ديده بوديم، به مردم گفتيم مردم روز بعد بازگشتند و نزد غسال رفتيم و به همان وضع روز قبل ديدم. از مردم معذرت خواستيم. سه روز حال او بر اين بود كه مردم مراجعه مى كردند، تا نماز او را بگزارند. سپس بلند شد و نشست و گفت: نوشابه "سويق" بياوريد تا بنوشم. آوردند و نوشيد. او را گفتيم: از آنچه ديدى، ما را آگاه كن.

گفت: مانعى ندارد روحم را كه از بدنم جدا كردند، فرشته اى روحم را به آسمان دنيا برد و من خواستم كه درهاى آسمان باز شود. باز شد و من به همين ترتيب در آسمانها عروج مى كردم، تا به آسمان هفتم رسيدم. پرسيدند: چه كسى با تو بود؟ ماجشون گفت: به من گفته شد هنوز وقت مرگ تو نرسيد و از عمرت اينقدر سال و اينقدر ماه و اين تعداد روز و اين مقدار ساعت مانده است آنگاه پيغمبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه ابو بكر در سمت راست و عمر در سمت چپ و عمر بن عبد العزيز در مقابلش نشسته اند. به آن فرشته اى كه با من بود، گفتم: اين كيست؟ گفت:

عمر بن عبد العزيز است. گفتم: آيا او به پيغمبر نزديك است؟ گفت: او در روزگار ستم، حق را بكار بسته. آن دو نفر ديگر هم در روزگار حق، بر حق عمل كرده اند ".

اين روايت را " ابن عساكر " در " تاريخ شام "، " ابن خلكان " در " تاريخ "
خود 461:2، " يافعى " در " مرآت الجنان " 351:1، " ابن حجر " در " تهذيب التهذيب " 389:11 و " ابو الفلاح حنبلى " در " شذرات الذهب " 259:1 نقل كرده اند.

" امينى " مى نويسد: من هرگز فكر نمى كردم كه در ميان امت اسلامى، كسى فرشته مامور قبض ارواح را متهم بكند كه نمى دانسته تاريخ دقيق وفات كى بوده در حالى كه از جانب خداى تواناى دانا ماموريت يافته باشد و خداى سبحان فرموده است: بگو ملك الموت جان شما را مى گيرد، ملك الموتى كه از جانب خداوند بر شما ماموريت دارد. آيا توان ملك الموت را به خود رايى متهم كرد. كه پيش از اراده خداوند سبحان روح كسى را قبض كند؟ و حال آنكه در كتاب آسمانى ما قرآن آمده است: " خداوند جانهارا بهنگام مرگ مى گيرد و اوست كه زنده مى كند و مى ميراند و هيچ موجودى نمى تواند جز با اراده و اجازه پروردگار بميرد، و اين سر نوشتى است كه هنگام آن كاملا تعيين شده خدايى جز خداى يگانه نيست، اوست كه زنده مى كند و مى ميراند او پروردگار شما و پدران پيشين شما است اوست كه شما را از خاك آفريده، سپس اجلى معين كرد و اجل از جانب او تعيين شده و هر امتى را اجلى هست و آنگاه كه اجلشان فرا رسد، نه ساعتى زودتر مى شود و نه دير مى شود " خداوند بر روى زمين هيچ جنبنده اى را رها نمى كند و لكن آنها را به سوى وعده معينى زمان مى دهد " خداوند اگر
مردمان را بدآنچه كردند بگيرد، بر پشت آن از هيچ جنبنده اى دست نمى دارد، لكن آنها را سوى مهلتى معين باز پس مى داده پس نگاه مى دارد آنرا كه مرگ را بر آن گزارش داد و ديگرى را تا و قتى كه نام برده شد مى فرستد آن مدتى كه خداوند مقرر داشته چون برسد به تاخير نمى افتد هر گاه بدانيد پس هر گاه اجلشان فرا رسد، بدرستى كه خداوند بحال بندگانش بينا است ".

همانگونه كه من مكان حركت عضوى از اعضاى مرده را پس از رفتن روح از بدن در نمى يابم، همچنين نمى فهمم كه چگونه ممكن است رگ " ماجشون " سه روز تمام پس از مرگش پيوند خود را با مراكز حساس قطع نكرده و نبض آن بزند.

و نيز معنى اين عبارت را كه " آسمانهاى بلند، در هاى بسته اى دارد و ملك الموت در كنار آن ايستاده و هر روحى كه به آسمان عروج كند، از او اجازه مى گيرد و او درها را باز مى كند " درك نمى كنم.

كاش مى دانستم حركت كندى كه سه روز طول مى كشد و ملك الموت سه روزه اجازه داده تا روح " ماجشون " در رگهايش بماند، فقط اختصاص به وى ارد يا اينكه يك قاعده عمومى است كه در همه ارواح جريان دارد. آرى، همه اين ادعاها ناشى از سلطه بنى اميه ستمكار بوده كه اينچنين در آن روزگار بر امت اسلامى مسلط بوده اند.

/ 171