ادعاهاى سهل بن عبد الله تسترى
" شعرانى " در " طبقات الاخيار " 158:1 بنقل از كتاب " جواهر " سهل بن عبد الله تسترى متوفى 283 روايت مى كند كه او گفته است: " خداوند تعالى در حالى كه شش ساله بودم، هر چه در جهان بالا است به من نشان داد و در سن هشت سالگى به لوح محفوظ نگاه كردم و در نه سالگى طلسم آسمان را شكستم و در سبع مثانى قرآن، حرفى معجم ديدم كه انس و جن در معنى آن حيران بودند و من آن را فهميدم و خداى را بر معرفتش سپاس گفتم و من چيزهاى ساكن را حركت دادم و چيزهاى متحرك را ساكن گرداندم و اينهمه به اذن خداى تعالى بود، در حالى بود كه چهارده سال داشتم."" امينى " مى گويد: كاش مى دانستم كه خدا چه وقت عالم علوى را بر پيغمبر بزرگ صاحب رسالت ختم كننده، نشان داده است و كى پيغمبر طلسم آسمان را شكسته و در لوح محفوظ نظر كرده است؟ و آيا به اذن پروردگار، او حرف معجمى را كه جن و انس در فهم معانى آن حيرانند، ديده است و ساكن را مترو ك و متحرك را ساكن كرده است؟ بخدا سوگند كه اين اساطير بى اساس، فقط از كسى سر ميزند كه شيطان او را فريفته باشد و اينها فقط زهر كشنده اى هستند كه كالبد اسلام را مسموم مى كند و كرامت اوليا را در نظرها زشت و گوش مسلمين را مشوه مى كند، و برگهاى تاريخ اسلام را پيش ملتها سياه مى دارد و عامه مردم بر عقل اين مصنفات كه با قلم خود گوشه هاى تاريخ اسلام را تدوين كرده اند، مى خندد.
سهل و كوه قاف
از " سهل بن عبد اله " روايت شده كه گفت: " از كوه قاف بالا رفتم ديدم كه كشتى نوح در بالاى آن افتاده است و به ابو يزيد رضى الله عنه گفتند: آيا كوه قاف راديده اى؟ گفت كوه قاف رسيدنش آسان است، اين كوه كاف و كوه صاد و كوه عين است كه بر زمين احاطه دارند و پيرامون هر زمينى كوهى است كه همچون ديوارى آنرا در بر گرفته. كوه قاف، كوه اين زمين است كه كوچكترين كوهها است كه از زمرد سبز تشكيل يافته و گفته اند كبودى آسمان از اوست. و گفته اند كه تمام دنيا يك قدم ولى است و حكايت است كه وليى از اولياء خداى تعالى به آتش نياز شد، دستش را بسوى ماه بلند كرد و از او بوسيله پاره لباسى كه داشت پاره آتشى دريافت كرد "." امينى " مى گويد: حقا راست گفته اند كه: الجنون فنون "ديوانگى هم انواعى دارد "و بخدا سوگند كه با تباه شدن تاريخ اسلام بدست اين دروغزنان كه صفحه تاريخ را با اين ترهات آلوده اند، ترهاتى كه نظير آن در اساطير گذشتگان نيز يافته نمى شود، دل انسان به درد مى آيد و اندوه سرا پاى وجود آدمى را در بر مى گيرد.