صيفى بن فسيل - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صيفى بن فسيل

" زياد " در دستگيرى ياران " حجر " خيلى كوشش بخرج داد. آنها فرار مى كردند و او هم هر چه مى توانست آنها را دستگير مى كرد. " قيس بن عباد شيبانى " نزد " زياد " آمده گفت: يكى از مردان، بنام " صيفى بن فسيل " از بزرگترين ياران " حجر " است كه خيلى طرفدار او ست. فرستاد تا او را آوردند. " زياد " به او گفت: اى دشمن خدا، عقيده ات در باره " ابو تراب " چيست؟ او گفت " ابو تراب را نمى شناسم. گفت او را من بشناسانم. آيا " على بن ابيطالب عليه السلام " را نمى شناسى؟

گفت بلى. پس گفت: او همان " ابو تراب " است. گفت: نه چنين نيست، او پدر " حسن و حسين " عليه السلام است. رئيس شرطه گفت: " آيا امير او را ابو تراب مى خواند و تو تكذيب مى كنى و مى گويى نه؟ امير، چيزى را تكذيب بكند، من تكذيب مى كنم و همچنان كه او چيزى را باطل بداند من باطل بداند من باطل مى شمارم. " زياد " به او گفت: " اين خود گناه بزرگى است كه مرتكب مى شوى، عصاى مرا بياوريد ". عصا را آوردند.

پس گفت: عقيده تو درباره" على " چيست؟ گفت: " بهترين سخنى كه درباره بنده اى از بندگان خدا بگويند، من درباره على امير المو منين مى گويم ". گفت آن قدر او را از پشت گردن بزنيد، تا نقش زمين شود. چندان او را زدند كه نقش زمين شد. سپس گفت: از او دست برداريد. و خطاب به او گفت: اى مرد، درباره على چه مى گوئى؟ گفت: " بخدا كه هر گاه با تيغ و دشنه بدنم را قطعه قطعه كنى،
همان خواهم گفت كه از من شنيدى ". گفت: يا او را لعنت بفرست، يا گردنت را مى زنم. گفت: پيش از آن گردنم را بزن كه من سعادتمند مى شوم و تو به شقاوت مى رسى. گفت: او را از اينجا برانيد و با آهن و زنجير بارش كنيد و بزندان بيفكنيد، سپس همانند " حجر "و يارانش كشته شد.

" امينى " مى گويد: اين چه جنايت بزرگى است كه در حق چنين كسى معمول مى شود كه جز به خدا و دين رسالت معتقد نيست و امام بر حق را مهر مى ورزد و هيچ گناهى كه مستوجب چنين عقوبتى شود ندارد، عقوبتى كه به اشاره " فرزند جگر خواره " بدست " پسر سميه " انجام گرفت. گناه او فقط اين بود كه در برابر ولايتى كه كتاب خدا به آن سفارش كرده و در سنت با سندهاى پى در پى تاكيد شده خضوع مى كرد. آيا خوددارى از لعن كسى كه خدا امر كرده از او پيروى كنند و خدا او را تطهير و تقديس نموده، موجب حبس و قتل است؟ من نمى دانم.

آن زنازاده " و كسى كه او را بر حكومت شهر ها گماشته است، مى دانند و اين همه بخاطر كينه سخت اينان بر " صاحب ولايت كبرى " بوده است كه وادارشان كرد خون هر كسى را كه روى بخدا آورده و نكوكارى پيشه كرده است بريزند. سرانجام كارها بسوى خدا است.

/ 171