حضرمى نحو را با اجازه مى آموزد - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حضرمى نحو را با اجازه مى آموزد

" ابن العلما. حنبلى " در " شذرات الذهب " 361:5 مى نويسد: " شيخ اسماعيل حضرمى متوفى 678 كراماتى داشت. مطرى گفته است: كرامات شيخ به حد تواتر نزديك است. از جمله اينكه به ابن معطى در خواب گفتند نزد فقيه اسماعيل كرد، زيرا حضرمى نحو خوب دانست. با خود گفت تا گزير بايد اطاعت كنم، از اين رو، نزد او رفتم و در حضور او جمعى فقه مى خواندند. به مجرد اينكه مراديد، گفت: در كتابهاى نحو به تو اجازه دادم. و او كه مطالعه اى در آن كتابها نداشت همه آنها را يكباره بدون استاد فهميد ".

" امينى " مى نويسد: علم را از اذهان مردم يا از اجازات دريابيد. ما چقدر شنيده ايم كه با مذاكره و تمرين علم مى آموزند، لكن آيا شنيده ايد كه علم را با اجازه يا با يك كلمه بياموزند؟ آيا چنين كرامتى را از پيغمبران شنيده ايد؟

يا اينكه اين فضيلتى است كه فقط به " حضرمى " اختصاص دارد و چنين چيزى به هيچ كس نرسيده؟ حتى پيغمبر به نزديك خود عمر بن خطاب با اجازه چيزى را نياموخته است و به او مى گفت كه معنى " كلاله " را نمى دانى و به دخترش " حفصه " مى گفت: پدرت آن را نمى داند. بهمين ترتيب صدها مجهول و مشكلى كه در خلافت نتوانسته بود با اجازه يا اشراف يا مذاكره همه آنها را فرا بگيرد، با وجود آنكه پس از فرو ريختن عرش خلافت پس از پيغمبر به همه اين علوم نياز شديد بود و هيچكدام از علم پيغمبر صلى الله عليه و اله دور و مخفى نبود، و همه امت بدان احتياج داشتند و هيچكدام اينها مانند نحو نبود كه بدون آن ستون اسلام
و قضاوت و فتوى پايدار نمايد. بر اينها اضافه كن برادرش خليفه اول كه چقدر مجهولات داشت و چه مايه از معارف دين و احكام شريعت بروى پوشيده بود كاش اين باب علم از روزگار پيغمبر صلى الله عليه و اله مفتوح بود. تا از اين طريق حتى سومين خليفه. " عثمان، معارف دين خود را كاملا فرا مى گرفت و اوراق فقه اسلامى با آراء دور از كتاب و سنت آلوده نمى شد.

خصومى و اهل قبور

" سبكى " در " طبقات " خود 51:5، و " يافعى " در " رياض " ص 96، از " اسماعيل حضرمى " ياد شده چنين نقل كرده اند: " او بر بعضى از مقابر شهرهاى يمن مى گذشت كه خيلى گريه واندوه سختى او را فرا گرفت سپس سخت خنديد و سرور و شادى او را غالب شد، كسانى كه در آنجا بودند، از ديدن اين احوال خيلى تعجب كردند. از او علت آنرا پرسيدند، و او - رضى الله عنه - گفت: احوالى اهالى اين قبور بر من آشكار شد و ديدم كه معذب هستند و اندو هگين شدم و گريه كردم آنگاه بر خداى سبحانه و تعالى در خصوص آنها تضرع و دعا كردم، به من خطاب رسيد كه بخاطر تو از آنها در گذشتيم. و صاحب همين قبر به من گفت: من نيز با آنها هستم اى فقيه اسماعيل من فلان آوازه خوان هستم من خنديدم و گفتم: بلى تو هم در جزو آنها مى باشى سپس او گور كن را خواست و پرسيد: در اين قبر كه نزديك ما است، چه كسى مدفون است؟

گفت فلان زن آوازه خوان كه شيخ شفاعت نمود. خداى تعالى او را خير بدهد ".

" امينى " مى گويد: من نمى دانم كه به كدام اين ادعاها بايد تعجب كنم، آيا به ادعاى " حضرمى " كه بر عالم برزخ آگاهى دارد و پذيرفته شدن شفاعت او
در باره اهالى قبور حتى بخشايش زن آواز خوان؟ يا بر اطلاع آن گور كن از اين راز محفوظ كه شيخ داشت " يا از اين تعجب كنم كه آن زن آوازه خوان، چگونه در آن لحظه از شفاعت شيخ اطلاع حاصل كرد؟ و تعجب ديگر اينكه اين زن چگونه بدون هيچ سابقه آشنائى با اين فقيه از درون قبر در باره كار خود سخن گفته است؟ بديهى است كه اين اعمال هر گاه واقع نمى شد، با عدم و نبود هيچ تمايزى ندارند، لكن تعجب ما از تو و قبولى است كه بعضى از بزرگان به اين اوهام داشته اند.

/ 171