درخت خرما قلم احمد را مى گيرد و حمل مى كند
" ابو طالب على بن احمد " نقل مى كند: " يك روز بحضور ابو عبد الله رسيدم.او املامى كرد و من مى نوشتم. قلم من شكست. او قلمى بر داشت و به من داد و من آنرا پيش ابو على جعفر. آورده و گفتم: اين قلمى است كه عبد الله آنرا به من داده است. او به غلام خود گفت كه قلم را از او بگير و بر درخت خرما قرار بده. شايد آنرا حمل كند. قلم را روى آن گذاشت و درخت آنرا برداشت ". مختصر طبقات الحنابله ص11.
كشف عورت احمد و كرامت او
" ابن كثير " در تاريخ خود 335:10 نقل كرده است: احمد بن حنبل را كه سرپا نگهداشتند تا بزنند، - هنگامى كه معتصم او را زد - بند شلوارش قطع شد و او ترسيد كه شلوارش از پاى بيفتد و عورتش نمايان شود، لبهاى خود را به حركت آورده و دعائى بر خدا خواند. شلوارش به حال اول برگشت. روايت شده كه او در دعاى خود گفته بود: اى پناه خواهندگان. اى خداى عالميان، هر گاه مى دانى كه من براى تو بحق قيام كرده ام، پس آبروى مرا مبر ".آتش سوزى و غرق شدن و كرامت احمد
" ابن جوزى " در " مناقب احمد " ص 297 به نقل از " فاطمه دختر احمد " روايت مى كند كه او گفت: در خانه برادرم صالح كه تازه با قبيله مياسير ازدواج كرده بود و آنها جهيزيه اى در حدود چهار هزار دينار براى او فرستاده بودند، همه آنها آتش گرفت و سوخت. صالح مى گفت: من از اينكه دارائى ام از دست رفت، غمگين نيستم. فقط از سوختن لباسى كه مال پدرم بود و پدرم در آننماز مى خواند،اندوهگين هستم، چرا كه با آن نماز مى خواندم و بدان تبرك مى جستم. فاطمه مى گويد: بلافاصله آتش شد. داخل خانه كه شدند، ديدند آن لباس سالم مانده، و هر چه اطراف آن بود سوخته است ".
" ابن جوزى " مى نويسد: " از طريق قاضى القضاه على بن حسين زينبى، داستان اين آتش سوزى، به همان ترتيب نقل شده، لكن نوشته است كه تمام اشياء خانه سوخته بود و فقط نامه اى كه خط احمد در آن بود سالم مانده بود".
مى گويد: " وقتى كه به سال 554، سيلى در بغداد آمده،تمام كتابهاى مرا آب برد و فقط يك جلد سالم ماند كه در آن دو برگ بخط امام احمد نوشته شده بود ".
" ذهبى " در ذيل " العبر " هنگام ذكر وقايع سال 725، و نيز " يافعى " در " مرآه الجنان " مى نويسند: " از جمله نشانه ها، آنكه مقبره امام احمد بن حنبل غرق شد، مگر اتاقى كه ضريح او در آن بود. كه آب ارتفاع يك ذراع داخل آن شد و به اذن خدا متوقف گرديد. و بورياها كه غبار اطراف قبر بر آن بود، باقى ماند. اين مسئله نزد ما صحيح است. و سيل، چوبهاى بزرگ و مارهاى غريب الشكل را مى كشيد ".
مرآه الجنان 273:4، شذرات الذهب 66:6، صلح الاخوان خالدى ص 98.
" امينى " گويد: در راستى اين كرامت، كافى است كه بدانيم امروز هيچ اثرى از اين مرقد معظم بر جاى نمانده است، سيلها آن را نابود كرده و نقش آن را از ميان برده اند، گوئى اصلا چنين چيزى نبوده است. و فردا، از ديروز رفته سخن به ميان مى آيد.