ابن سمعون و شفاى دختر رصاص - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن سمعون و شفاى دختر رصاص

" ابن جوزى " در " المنتظم " 198:7 حكايت كرده است: " رصاص زاهد،
پيوسته پاى ابن سمعون را مى بوسيد و دست بر نمى داشت. از او در مورد علت اين كار پرسيدند. گفت در خانه دخترى دارم، بر پايش نيش زخمى در آمده بود، رسول الله صلى الله عليه و اله را در خواب ديدم، به من فرمود: به ابن سمعون بگو پايش را بر روى آن بگذارد تا بهبودى يابد. فردا صبح زود كه بخدمتش رسيدم، ديدم جامه هايش را پوشيده است. بر او سلام كردم. گفت بسم الله. عرض كردم. گفتم شايد كارى دارد. با او براه مى افتم و در راه داستان دختر را برايش شرح مى دهم.

به خانه ما آمد. گفت: بسم الله، من وارد شدم و دختر را آوردم و روى او چيزى انداختم و او پايش را بر روى آن گذاشت، و برگشت. دختر در حالى كه بهبودى كامل يافته بود، برخاست و از اين رو من هميشه پاى او را مى بوسم ".

فرشته اى بر ابوالمعالى نازل مى شود

" ابو المعالى بغدادى " متوفى سال 496 از پارسايان و زهاد بود. نقل كرده كه در ماه رمضان، گرفتار فقر شديدى شد. خواست كه براى گرفتن قرض نزد يكى از دوستان برود. مى گويد من در اين انديشه بودم. كه پرنده اى بر دوش من نشست و گفت: اى ابو المعالى، من فلان فرشته هستم، تو پيش آن شخص نرو، ما خود او را پيش تو مى آورديم. آن مرد فورا پيش من آمد.

اين روايت را " ابن جوزى " در " المنتظم " 136:9 و " ابن كثير " در " تاريخ " خود 163:2 آورده است.

"نويسنده گويد:" از " ابن جوزى " شگفت نيست، چرا كه هر جا به منقبى از مناقب خاندان رسول صلى الله عليه مى رسد، آنرا به ساختگى بودن و ضعف و سستى منسوب مى كند، لكن اين خز عبلات را مسلم قلمداد كرده و هرگز در ضعف اسناد آن سخن نمى گويد، و در محال بودن و بى اساس بودن متون اينها هيچ چيزى نمى گويد. همه اينها دليل بر آن است كه " ابن جوزى در باره كسى



كه او را دوست دارد، غلو بخرج مى دهد و كسى را كه مى خواهد. سخت دشمن مى دارد و مى گويد.

/ 171