بر اثر دعاى خالد باده تبديل به عسل شده است
از " اعمش " بواسطه " خيثمه " نقل شده است: " مردى با مشكى پر از باده پيش خالد بن وليد آمد، خالد گفت: اين چيست؟ مرد گفت: عسل است: خالد گفت: خدايا آنرا تبديل به سر كه كن. اين مرد پيش ياران خود كه آمد، گفت: شما را باده اى آورده ام كه تا كنون كسى مثل آنرا ننوشيده است. سر سبو را كه باز كرد، ناگاه ديد سركه است. گفت: بخدا سوگند كه دعاى خالد رضى الله عنه اين اثر را گذاشته است ".و در عبارت ديگر آمده كه: " خالد گفته بود خدايا اين را عسل بكن و تبديل به عسل شده بود "" تاريخ " ابن كثير 114:7، " الاصابه "414:1".
" امينى " مى گويد: اوراق سياه زندگانى " خالد " را در جزء هفتم، صفحه 156 - 168 ط 1 مطالعه و ملاحظه كنيد و احوال او را از " بنى جذيمه " و " مالك بن نويره " و " زنش " و " عمر خليفه " بپرسيد تا عملكرد او را بدرستى بشناسيد، آنگاه داورى كنيد كه شايسته چه چيز بوده است.
آتش ابومسلم را نمى سوزاند
" اسود عنسى " - كه ادعاى پيامبرى داشت - " ابو مسلم خولانى "، " عبدالله بن ثوب يمنى تابعى " را كه بسال 62/60 وفات كرده دعوت نمود، و آتشى عظيم افروخته بود. " ابومسلم " را گرفت و در آن انداخت، اما هيچ صدمه اى نزد و خدا او را از شعله آن رهانيد، و اين شباهت به "ابراهيم خليل " دارد، روزى او نزد " ابو بكر " آمد و سلام كرد و گفت: " خداى را سپاس كه آنقدر به من عمر داد كه در ميان امت محمد صلى الله عليه و اله كسى را به من نشان داد، كه با او همان معجزه ابراهيم خليل را كرده است ".و در روايت " ابن كثيره " بدينسان نقل شده است: " پيش ابو بكر صديق آمد و او را در ميان خود و عمر نشانيد. عمر بدو گفت خدايرا سپاس كه جان مرا نگرفت تا در ميان امت محمد صلى الله عليه و اله همان معجزه ابراهيم خليل را مشاهده كردم و ميان دو چشم او را بوسيد "" الستيعاب " 666:2، " صفه الصفوه " 181:4، " تارخ " ابن عساكر 318:7،" تذكره الحفاظ ذهبى " 46:1، " تاريخ ابن كثير " 146:8، " شذرات الذهب " 70:1، " تهذيب " 236:12" اين موضوع را سيد محمد امين بن عابدين " در " العقود الدريه " 393:2 از جدش " عمادى " و او در رساله خود بنام " الروضه الريا فيمن دفن فى دريا " از " ابو نعيم "، " ابن عساكر "،
" ابن زملكانى " و " ابن كثير " نقل كرده است.