دو ملك و ابو العلا همدانى - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دو ملك و ابو العلا همدانى

" ابن جوزى " در " المنتظم " 248:10 آورده است: " شخصى دو دست را كه از محراب مسجدى بيرون آمد، ديد و پرسيد: اين دو دست چيست؟ گفته شد: اين دو دست بيرون آمده است تا ابو العلاء حافظ حسن بن احمد متوفى 569 معانقه كند. ناگاه ابو العلا آمد. مى گويد: بر او سلام كردم و او جواب داد و گفت: اى فلانى، دو فرزند احمد را ديدم كه آمده بودند بر قبر من تلقين بدهند. آيا صداى مرا كه بر دو ملك نكير و منكر فرياد زدم. نشنيدى و آنها هم جرات نكردند چيزى بگويند و باز گشتند ".

"امينى گويد:" با توجه به اين پندار، لازم مى آيد " ابو العلا "، از " عمر " - كه از ترس نكير و منكر به لرزه افتاد بود - شجاعتر باشد،آنجا كه ملكين به او گفته بودند: بخواب، جواب داده بود: " چگونه بخوابم كه از ترس شما اين لرزه بر من افتاده است در حالى كه من از اصحاب پيغمبر بودم "؟ و شايد آنها اين سفارش " عمر " را كه سوگند داده بود آن دو ملك با چهره زيبا به ملاقات مومنان بيايند. ناديده
گرفته اند، اما وجود اين، " ابو العلا ء " اين اندازه نيز به آنها اجازه نداده و بر سر آنها داد كشيده است و " امام احمد " نيز با آنها چنان رفتارى كرد. " مالك " از " ناصر الدين لقانى " آنها را از خود رانده است يا اينكه بگويم دو ملك نكير و منكر بر اثر مرور زمان به روزكار " ناصر الدين " كه رسيده اند، پيرو ناتوان شده اند و سستى بر آنها چيره شده و شجاعت و جراتشان ته كشيده است و ديگر آن مهابتى كه لازم است نداشته اند؟ و سرانجام معلوم نشد كه چرا خداوند سبحان، اين اشخاص را به دو ملك موكل گرامى مسلط كرده، در حالى كه اختلال در نظام مرتب و مقرر الهى لازم مى آيد. به خدا پناه مى بريم از اين پندارهاى پست و سست.

ابر بر جنازه اى سايه مى افكند

" حافظ جزرى " در " طبقات القراء " 271:2 مى نويسد: " ابن اخرم محمد بن نضر دمشقى بسال 241 "يا 242" در دمشق وفات يافت. عبد الباقى مى گويد: پس از نماز ظهر، بر جنازه او در نماز گاه نماز خواندم، در حالى كه يك روز تابستانى بود، ناگهان ابرى بر بالاى جنازه او رسيد و از نماز گاه تا قبر او سايه افكند، كه مى توان شيبه يكى از آيات دانست ".

امينى مى گويد در بيت زير آمده:




  • و فى كل شى ء له آيه
    تدل على انه واحد



  • تدل على انه واحد
    تدل على انه واحد



يعنى: در هر چيزى براى وجود خدا نشانه اى است كه دلالت دارد بر اينكه خدا يگانه است.

/ 171