احياء العلوم غزالى - ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احياء العلوم غزالى

از امام " ابو الحسن " معروف به " ابن حزام " و به قولى " ابن حرزم " كه در بلاد " مغرب ر معروفيت داشت، نقل شده: " هنگامى كه بر كتاب احياء العلوم وقوف يافت، دستور داد كه آن را بسوزانند. و گفت اين كتاب، بدعت و مخالفت سنت است و امر كرد هر چه از اين كتاب در آن شهر بود، جمع و تصميم گرفتند كه روز جمعه آنها را آتش بزنند. شب جمعه كه فرا رسيد ا ابو الحسن در خواب ديد كه گويا از مسجد وارد مى شود و در ركن مسجد نورى مشاهده كرد كه ناگاه پيغمبر صلى الله عليه و اله و ابو بكر نشسته اند و امام غزالى كتاب احياء را در دست گرفته و ايستاده و گفت: يا رسول الله اين سخص دشمن من است، سپس به دو زانو نشست و از آنها دور شد و به حضور رسول الله صلى الله عليه رسيد و كتاب احياء را به او تقديم كرد و گفت: يا رسول الله بين هر گاه اين كتاب بدعت و مخالفت سنت تو باشد، آنگونه كه اين مردمى پندارد، بفرماى تا من توبه كنم. و هر گاه ديدى چيزهاى خوبى هست، از بركات خود بر من بده و در باره اين دشمن حكم كن. رسول الله صلى الله عليه و اله ورق به ورق تا آخر اين كتاب را ملاحظه فرمود. آنگاه گفت: بخدا كه اين كتاب خوبى است. آنگاه كتاب را به ابو بكر رضى الله عنه داد. او نيز همجنان ملاحظه كرد و گفت آرى يا رسول الله، بخدائى ترا بحق مبعوث كرده، كتاب خوبى است. سپس آنرا به عمر رضى الله عنه داد و او نيز نگاه كرد و مثل ابو بكر اظهار كرد. رسول الله صلى الله عليه و اله امر كرد كه ابو الحسن را از آنجا بيرون كنند وحد افترا گوينده را بر او بزنند. او را بردند و حد زدند. سپس ابو بكر پس از شش شلاق كه خورده بود، شفاعت كرده و گفت يا يا رسول الله صلى الله عليه و اله اين كار را ابو الحسن بخاطر اجتهاد در سنت تو و بزرگداشت آن انجام داده است. ابو حامد از جرم او گذشت. و ابو الحسن از خواب بيدار شد. بلا فاصله اصحاب خود را از ماجرا
مطلع كرد و قريب يك ماه بار نجورى تمام كه در اثر درد شلاق ديد، زندگى كرد تا آنكه وفات نمود در حاليكه آثار شلاق بر پشت او نمايان بود. و كتاب احياء پس از آن با تعظيم و احترام رو برو شد ".

در عبارت " يافعى " از زبان " ابو الحسن " آمده است: " من از آن پس بيست و پنج شب به حال رنجورى و درد بسر بردم، پيغمبر صلى الله عليه و اله را در خواب ديدم و ايشان دست مبارك خود را بر من بهبود يافتم. از آن پس هر وقت احيا را مطالعه مى كردم. فهميدم و درك من با درك نخستين متفاوت بود ".

" سبكى " اين روايت را در " طبقات " خود ذكر كرده 132:4 و گفته است:

" اين روايت كه جماعتى از مشايخ بزرگوار ما، آنرا از شيخ عارف بزرگوار ولى الله ياقوت شاذلى و او از استاد خود شيخ بزرگوار ولى الله ابو الحسن شاذلى قدس الله تعالى اسرار هم نقل كرده اند ".

اين روايت را همچنين " احمد طاش كبرى زاده " در " مفتاح السعاده " 209:2 و " يافعى " در " مرآت الجنان " 332:3 آورده اند.

" سبكى " در " طبقات " خود 113:4 گفته است: " در روزگار ما شخصى بود كه از غزالى بدش مى آمد و او را بدمى گفت و در سرزمينهاى مصرى از او عيبجوئى مى كرد. يك شب پيغمبر صلى الله عليه و اله را در حالى كه ابو بكر و عمر رضى الله عنهما در كنار او بودند و غزالى نيز نزد آنها نشسته بود، بخواب ديد كه غزالى مى گفت: يا رسول الله اين مرد در باره من بدگوئى مى كند. پيغمبر صلى الله عليه و اله فرمود: شلاق بياوريد و دستور داد كه بخاطر بد گويى از غزالى او را حد بزنند.

/ 171