و نيز قصيده اى دارد كه هم از طول و هم از عرض خوانده و معنى مى شود، و طرد و عكس نيز در كن بكار رفته، و بصور مختلف قابل ملاحظه است:
- مايه مباهات انسانها، آن حيدرى است كه بخشش بيكران و همگانى دارد، افتخار جهان هدايت و دارانده فضايل بزرگ يعنى على عليه السلام است.
- اختر درخشانى است كه بر فراز آسمان پرتو افشانى مى كند، پناه بزرگواران و كسى است كه مقامش از ستاره زحل فراتر است.
- شير داور زمين است كه آتش بر مى آنگيزد، و از يكسو از انگشتانش همچون ابر بارانى نعمت مى ريزد، و ريزش احساس شيرينتر از عسل است.
- ماه درخشانى است كه در افق پر ستاره مى تابد، و يا خورشيدى كه در سپيده دم حوادث سترگ مى درخشد.
كوه مرتفع عزم و اراده و نگهدارنده و اداره كننده بيت المال بود، و همچون چواهرى زينت و زيور و مردمان و دولتها بود.
ديوان اين شاعر در سال 1221 يكبار به طبع رسيد و طبع دوم آن بسال 1290 و سپس در سال 1320 طبع سوم آن صورت گرفت. فرزندش بنام سيد معتوق اشعار او را جمع كرده و آنرا بنام شاعر ناميده و در آغاز شرح حال پدرش را آورده است و در آنجا مى نويسد كه پدرش در سال 1025 متولد و در روز يكشنبه 14 شوال سال 1087 وفات يافته است. مسلما اين پسر به شئون واحوال و زندگانى پدر، از " بستانى "آگاهتر و آشناتر بوده، و بستانى وفات او را اشتباها 1082 نوشته است، و بنهانى نيز در " مجموعه البنهانيه " ج 4 ص 15 سال وفات او را 1087 دانسته است.
شرح حالى نيز " اسكندرى" در " الوسيط " ص 315 آورده، و گفته است: " در روزگار خود شاعر معروف عراق بوده و در رقت شعرى گوى سبقت ربوده، و بسال 1025 بدنيا آمده و در بصره بزرگ شده و در همانجاعلم و ادب را فرا گرفته است. شعر نيكو مى گفته و در آغاز فقير بوده، آنگاه با سيد على خان يكى از فرمانروايان بصره
- از سوى حكومت صفويه درايران
- پيوند حاصل كرده است. سيد على خان كه در آن هنگام عراق و بحرين را تسخير كرده بود، مورد مدح و ستايش اين شاعر قرار گرفته، و بيشتراشعارش بنام او و در ستايش و مدح خاندان پيغمبر
- صلوات الله عليهم
- بوده است. و از اين رهگذر، مورد نواخت اين امير قرار گرفته است.
ابن معتوق، از بزرگان شيعه و در روزگار دولت غاليان شيعه مى زيسته است. در شعر خويش درباره تشيع، راه افراط سپرده و در مدح على عليه السلام و امام حسن و امام حسين عليهما السلم سخنانش از حدود شرع و عقل تجاوز كرده، و شعرش به كثرت استعارات و تشبيهات و رقت شعرى ممتازاست ".
" امينى " مى نويسد: اين شاعر، از حيث نسب و حسب علوى نبوده، بلكه لعوى بودنش از طريق گفتار و ادب بوده است. و بداشتن ابداع، از بقيه شاعران دوستار خاندان وحى
- صلوات الله عليهم
- كه ميانه رو و ازهر افراط و تفريطى بر كنار بوده، و در مدائح خود بدنبال راه شرع و عقل بوده اند، و خاندان نبوت و حاملان پرچم خلافت الهى را مدح گفته اند
-، امتياز داشته است. هم چنين است حال دولت صفويه كه علوى بودند، و بنابر اين پندار اسكندرى كه صفويه از غاليان شيعه بودند، درست نيست. و هر آنچه اين شاعر و ديگر شاعران صفوى از فضايل و سير و مكارم ائمه هدى
- صلوات الله عليهم اجمعين
- سروده اند، همه حقايقى بوده اند كه عقل در برابر آن خضوع مى كند، و منطق آنرا مى پذيرد، و هرگز از اصول مسلم دينى بيرون و منحرف نيست. بلكه اين اتهامى كه اين شخصى بر شاعر ما و ديگر شاعران بسته، و آنها را غاليان و افراطگرانى دانسته، كه ازراه شرع و عقل خارج شده اند، نشانگركينه و خصومتى است كه اين شخص داشته، و از آغاز، ديگ حقد و كينه اش بعداوت اين خاندان مى جوشيده. و مسلم است كه كسانى مثل او، همواره باهواداران على عليه السلام دشمنى ورزيده، و راه دروغ رفته، و همواره خوابهاى آشفته ديده، و در سخنان خودآنرا آورده اند. وگرنه اين ديوان ابو معتوق، در بلنداى نظر خوانندگان قرار دارد، و اين صفحات سفيد و پاك تاريخ صفوى، كه همواره در دسترس و مورد مطالعه پژوهندگان است، و همه، چنانكه گفتيم، بخوبى ولاى راستين خاندان على
- عليه و عليهم السلام
- را نشان مى دهد، و لكن اين اسكندرى است كه بدروغ اينها را متهم كرده و اين سخنان را گفته است. و اين دشمنى در تاريخ اسلام تازگى ندارد، و ما پيش از اين، بدقت گروه غاليان را معرفى كرديم، كه آنها شيعه نبودند وخداى خود بهترين داور است.