ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 22 -صفحه : 227/ 61
نمايش فراداده

و چهره اى كه عرق شرم از آن مى ريخت، و لبخندى كه از سپيد دندانش نمايان مى شد، اقحوانى را مى مانست كه چهره بر افروزد، همه تير گيها را مى زدود.

ما، درمان درد و سوكهاى خود را خورديم، و نسيم هوا را با نسيم مهر در آميختيم، و بر دو سر چشمه نور فرود آمديم، شب از ما روى برتافت، و سپيده صبح پيش ما پرتو افشاند.

ما بر آن زيبا رخ حجازى دل بستيم، و اسرار نهان دل، پيش وى فاش ساختيم، او نيز جام صراحى را، با باده گلگون تقديم داشت، تو گوئى كه با آتش رويارو گشته ايم.

با جام مجوسى آبيارى شديم، آنگونه كه با تبر سرخ مصرى سيراب شوند، باده كهن رمانى و نورانى و ارغوانى به كف گرفتيم، باده اى كه همه جانها بسوى آن اظهار شوق و نياز مى كنند.

برخيز كه خروس بانگ مى زند، و بر خوردن آن باده فرياد بر مى آورد.

و آنگاه كه ساقى عشق، باده مهر را فرو مى ريزد، گوئيا زيبارويى پرده از رخ بر كشيده، و در تاريكى شب بوسه آتشين بر مى دارد.

وزش باد صبا، اندام او را به اهتزاز آورده و مرا غارت كرده است، و پيوسته ديده من بر ديدار او دوخته است. من هرگز آن مجلسى را كه در پيشگاه او داشتم، از ياد نمى برم، مجلسى كه گاه نشستن در آن هشيار، و هنگام برخاستن سر مست بوديم.

ما از دوستان و مصاحبت بزرگان برخوردار بوديم، بزرگانى كه در اين سرزمينها و اين خيمه ها آرميده بودند. آيا نمى بينى كه چگونه خواب را ترك گفتيم، و جز باقى مانده خاشاك اينك بجاى نمانده، ما هر دو سر گشته به هر سو مى خراميم؟

خدايا، چقدر بايدت سپاس گفت؟ اين مجلسى بود كه همه آرزوهاى ما را در بر مى گرفت.

آنگاه كه اين شوق و آرزومندى، و اين اندوه عشق از دلم ربوده شود، و يار از برم كناره بگيرد، چنان است كه گلنار را با ابراندوه پوشانده اند.

اين ياد، رخسارى چنان فرخنده دارد كه هر بدبختى را از بين مى برد. و در طراوات، همچوپن شاخسار شاداب و خرم است. گفتارش آتش هوى را فرو مى نشاند، و همانند آهوان كه در مواجهه با بيشه شيران در اضطراب ورم به سر مى برند مرا به تشويش مى آورد.

هلال آسمان از پرتو سيماى او ناپديد مى شود، و از قامت او، قامت شاخساران شرم مى كند و رنج مى برد. و شگفتا كه ماه و درختان كشيده قامت، از ديدن او، چنانند كه ماه سر در غروب مى كشد و دگرى متوارى مى گردد. چهره زيبايش هر جا كه درخشيد، تيرگيها و تاريكيها را روشن، و صورتهاى با ملاحت را، از راه خود دور كرد.