جفون
پلكهاى چشم
غسق
تاريكى شب
دجنة
تاريكى شديد
اوضاح
جمع وضح: سفيدى
ضباب
سوسمارها جمع ضب
وجار
لانه و خانه سوسمار و نظاير آن
مآقى
گوشههاى چشم از طرف بينى
تبلغت
كفايت و قناعت ميكند
شظايا
جمع شظية: پاره هر چيز، شظايا الاذان: نرمه گوش
ريش
موهاى نرم و نازك پر مرغ
قصب
پرهاى زمخت مرغ
لما يرقا
رقيق و نازك نشدهاند
اقتصاص
نقل كردن و حكايت نمودن
يعتقل
بلند و حبس ميكند
مذاقة مريرة
طعم تلخ، چشيدنى تلخ
غلا
بجوش آمد، غليان نمود
مرجل
ديك
يرهب
ترسيده مىشود، ترس داده مىشود
تزلف
نزديك مىشود
مقصر
جاى قصور و سستى
مرقلين
سرعت كنندگان
مضمار
ميدان مسابقه
غاية قصوى
مسافت و هدف نهائى
شخصوا
كوچ و حركت كردند
رى ناقع
سيرابى كامل
لا يعوج
كج نمىشود
لا يزيغ
منحرف نمىشود
لا تخلقه
او را كهنه نمىكند
رد
تردد و آمد و رفت
ولوج
داخل شدن
بين اظهرنا
ميان ما است، پشت سر ما است