متصل ببدن است
بثثت
پخش كردم
حدوت
به پيش راندم و حركت دادم
لم تستوثقوا
جمع نشديد، بيكديگر منضم نگشتيد
ازمع
حركت خود را سريع نموده است
ترحال
كوچ كردن
يسيغون
از گلو فرو مىبرند
رنق
آب آلوده
نظراء
جمع نظير: مثل و مانند
ابرد
با قاصد فرستاده شد
اوه
كلمهاى است كه در مقام اظهار درد و ناراحتى گفته مىشود
رواح
حركت كردن، راه رفتن
تختطف
مىربايد، مىقاپد
منصبة
خستگى و ناراحتى
غطاء
پرده و پوشش
مصاح
صحت و عافيت
استحمد
طلب و درخواست حمد نموده است
لم يخف
پنهان نكرده است
رجع قول
بر گرداندن سخن، تكرار نمودن حرف ديگران
تقلب
حركات و تغييرات
يوشك
اميد است، نزديك است
يرهق
احاطه كند
شوكة
خار
عثرة
لغزش و بزمين خوردن
تدمى
خونى ميكند
رمضاء
گرماى زياد
ضجيع
همخوابه
حطم
خرد ميكند و مىكوبد
توثبت
مىپرد، به آن ور و اين ور مىافتد
يفن
شيخ بزرگ، پير فرتوت
لهز
مخلوط شده است
قتير
پيرى