لجئوا
پناه بردند
فههت
عاجز و بىبيان شدم
طلبة
خواسته و احتياج
دلنى
مرا راهنمائى كن
مراشد
جاهاى رشد و هدايت
نكر
چيز ناشناخته، غير متعارف
بدع
چيز غريب و بىسابقه
قوم الاود
راست نمود كجيها را
داوى العمد
مداوا و معالجه نمود دردها را
نقى الثوب
پاكيزه لباس
متشعبة
شعبه شعبه شده (متفرق)
مهتدى
هدايت خواه
كففت
بازداشتم
تداككتم
ازدحام كرديد
ابتهج
شاد شد
هدج
با ضعف و لرزش راه رفت
تحامل
خود را وادار بحركت كرد
حسرت
گشوده و نمايان شد
كعاب
زنان جوان كه تازه پستان آنها ظاهر شده است
سداد
راستى و درستى
ملكة
بندگى و بردگى
ينجح
به نتيجه و هدف مىرسد
تنال
گرفته مىشود، بدست مىآيد
رغائب
چيزهاى مورد رغبت
هادئة
ساكت و آرام
ناكس
بر عكس رونده (رو بضعف و سستى)
خالس
رباينده، و از بين برنده
طيات
جمع طية: مقصد، منزل سفر
قرن
حريف ميدان جنگ