هموا
قصد كردند
احلسونا
بما ملازم و دائمى نمودند،
حلس
پلاس و فروش
جبل وعر
كوه سخت كه بالا رفتن بآن دشوار باشد
ذب
دفاعكردن
حوزة
مركز و محل اجتماع، منظور شريعت است
يحامى
حمايت و دفاع ميكند
احمر البأس
جنگ قرمز مىشد: خون ريخته مىشد
احجم
مبهوت شد و ايستاد
وقى
حفظ كرد
حر الاسنة
گرمى نيزهها
منية
مرگ و اجل
لا يدلى
نمىآورد
لم تنزع
دست بر ندارى
غى
گمراهى و ضلالت
شقاق
عداوت و اختلاف افكنى
زور
زيارت كنندگان
لقيان
ملاقات و روبرو شدن
تكشفت
بر طرف شود، گشوده شود
تبهجت
خود را زيبا نموده است
اقعس
خود را بكنار بكش
غواة
گمراه كنندگان
مترف
كسى كه مال و مقام او را بطغيان آورده
ساسة
جمع سائس: اداره كننده امور مردم
باسق
بلند و بالا
مرين
كسى كه قلبش را چرك گرفته است
مغطى
پوشش كشيده شده
شدخ
شكستن چيز تر
ثائر
خون طلب
حائدة
دورىكننده و رمنده