لا يحصر
سينهاش تنگ نمىشود
تبرم
انزجار نشان دادن
اصرم
برندهتر
لا يزدهى
خودپسندى و تكبر نمىكند
اغراء
تشويق و تحريك كردن
اختبار
امتحان كردن
محاباة
كارى از روى هواى نفس انجام دادن
توخ
جستجو كن
اشراف
متوجه شدن و نظر كردن
ثلموا
نقص و رخنه وارد كردند
حدوة
سوق دادن و جلب نمودن
وسمت
با نشان كردى، نشاندار نمودى
استجلاب
جلب و جمع نمودن
شرب
آب نهر كه با آن زراعت را آب مىدهند
بالة
رطوبت زمين
احالة ارض
تغيير دادن و فاسد كردن زمين تخم را
اغتمر
آب زمين را فرا گرفت
اجمام
راحت نمودن
استنامة
وثوق و اطمينان
تغابيت
غفلت و بىتوجهى نمودى
مضطرب بماله
آنكه مالش را بگردش انداخته و براى تجارت بشهرها مىرود
مترفق
كسب كننده و منفعت بدست آورنده
بائقة
هلاك كننده
سمح
آسان و عادلانه
قارف
مرتكب و نزديك شود
بؤسى
جمع بائس: شخص بسيار فقير
زمنى
زمين گيرها
قانع
سائلى كه هر چه بدهى قناعت ميكند
معتر
كسى كه خود را در معرض بخشش قرار مىدهند ولى سؤال نمىكند
صوافى الاسلام
زمينهائى كه