قفاه
پشت سر آن آورده است
تمدين
كشيده مىشوى، وسعت مىيابى
اديم
پوست دباغى شده
عكاظ
نام بازارى بود كه هر سال يك بار در صحرا ميان نخله و طائف تشكيل و بيست روز ادامه مىيافت
تعركين
ماليده مىشوى، مورد ازدحام واقع مىشوى
نوازل
بلاها جمع نازلة
وقب
داخل شد
غسق
تاريك گشت
لاح
آشكار شد
خفق
مخفى و پنهان گشت
مكافأ
عوض داده شده
ملطاط
طرف صحرا، كنار دريا و نهر
اقطع
عبور كنم و بگذرم، اين محل را ببخشم
شرذمة
گروه كم، دستهاى از مردم
اكناف
اطراف و جوانب
شاطى
كنار دريا و نهرهاى بزرگ
بطن
از درون و باطن اشياء خبردار است.
دنو
نزديك شدن
تحديد
اندازه معين كردن
تحديد
اندازه معينكردن
علام الوجود
نشانههاى جهان هستى
جحود
انكار كردن، جاحد: