انكار كننده
بدأ
شروع و اول
يتولى
دوستى ميكند
مزاج
مخلوط شدن
لم يخف
پنهان نمىماند
مرتادين
كسانى كه براى خود و قومش جاى استراحت مىجويند
لبس
مخلوط شدن
ضغث
يك قبضه، چيزى كه دست را پر ميكند
يستولى
غلبه ميكند
شريعة
محل و راهى كه براى برداشت آب از آن وارد ميشوند
استطعموكم
از شما طعمه خواستهاند، درخواست نمودهاند كه به ايشان طعام دهيد
روو السيوف
شمشيرها را سيراب كنيد
قاد
رهبرى نموده، پى خود كشيده
لمة
با تشديد: همراهانى، بدون تشديد: عده كمى
غواة
اشخاص گمراه
عمس
مخفى نموده، بى خبر گذاشته است
نحور
گلوها و سينهها
تصرمت
قطع شده، بپايان رسيده است
تحفز
رد و حواله ميكند، مىكشاند، حركت مىدهد
جيران
همسايهها، جمع جار
صفو
خالص هر چيز