است
اصفاء
چيزى را اختصاصى قرار دادن
جائلا خطامها
بجولان آورده است افسار خود را يعنى آرام ندارد
رخوا بطانها
سست و شل شده است شكم بند آن يعنى سوار خود را بزمين مىاندازد.
ابراج
جمع برج: منزلهاى ماه كه دوازده تا است
ارتاج
جمع رتج: درب بزرگ
ليل داج
شب بسيار تاريك
بحر ساج
درياى ساكت و آرام
فجاج
جمع فج: راه وسيع ميان دو كوه
ذات مهاد
صاحب گهواره
مبتدع
از عدم بوجود آورنده
دائبان
هميشه حركت و تلاش كنندهاند تثنيه دائب
عازه
آنكه مىخواهد در مقابل خدا اظهار عزت و بزرگى كند
مدمر
هلاك و ريشه كن كننده از ماده دمار
شاقه
با او عداوت كند
ناوأه
با او مخالفت كرد
ضيق الخناق
به تنگ افتادن نفس گاه، خفه شدن
عنف السياق
با شدت و خشونت راندن و بسوئى كشيدن
لم يعن
عنايت و توجه داده نشده
اشباح
جمع شبح: شخص، سايه نور، نور كمرنگ