مثراة
زيادتى و فراوانى
منسأة
تأخير اندازنده
تقى
حفظ ميكند، نگه ميدارد
هوان
خوارى
افيضوا
وارد و غوطهور شويد
هدى
راه و رسم
لا يستفيق
بحال نمىآيد، بيدار نمىشود
الوم
سرزنش شدهتر از ماده ملامت
راقت
تعجب آور و خيره كننده شده است
تحلت
خود را آراسته است
حبرة
نعمت و شادى
فجعة
درد و مصيبت
حائلة
تغيير يابنده
نافدة
تمام شونده
بائدة
هلاكشونده
اكالة
بسيار خورنده
غوالة
ترسناك و هلاككننده از ماده غول: ديو
لا تعدو
تجاوز نمىكند
عبرة
گريه كردن، اشك چشم
منحت
بخشيد و داد
طل
باران ضعيف
ديمة
باران ادامه دار
هتنت
به تندى باريد
مزنة
ابر
اعذوذب
گوارا شد
احلولى
شيرين شد
اوبى
با وبا و با مرض شد
ارهق
لا حق نمود
نوائب
جمع نائبة: بلا و گرفتارى
ازواد
توشهها جمع زاد
دول
جمع دولة: منقلب شونده و تغيير يابنده
سمام
زهرها جمع سم