صفحهى 76
مرحوم نراقى و از متأخرين مرحوم نائينى، تمام مناصب و شئون اعتبارى امام را براى فقيه ثابت مىدانند، و بعضى نمىدانند. اما اين كه منصب قضاوت متعلق به فقهاى عادل است، محل اشكال نيست و تقريباً از واضحات است.
نظر به اين كه فقها مقام نبوت را دارا نمىباشند، و شكى نيست كه «شقى» هم نيستند، بالضروره بايد بگوييم كه «اوصياء» يعنى جانشينان رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مىباشند. منتها از آنجا كه غالباً وصىّ نبى را عبارت از وصى دست اول و بلا فصل گرفتهاند، لذا به اين گونه روايات اصلا تمسك نشده است. لكن حقيقت اين است كه دايره مفهوم «وصىّ نبى» توسعه دارد و فقها را هم شامل مىشود. البته وصى بلا فصل حضرت امير (عليه السلام) است و بعد از او ائمه (عليهم السلام) مىباشند، و امور مردم به آنان محول شده است. تصور نشود كه منصب حكومت يا قضا براى حضرات ائمه (عليهم السلام) شأنى بوده است. زمامدارى فقط از جهت اين كه بتوانند حكومت عدل را برپا كنند و عدالت اجتماعى را بين مردم تطبيق و تعميم دهند، قابل اهميت بوده است. لكن مقامات روحانى ائمه (عليهم السلام) كه فوق ادراك بشر مىباشد، به نصب و جعل مربوط نيست. چنانچه اگر رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) حضرت امير (عليه السلام) را وصى هم قرار نمىداد، مقامات معنوى آن حضرت محفوظ بود. اين مقام حكومت و منصب نيست كه به انسان شأن و منزلت معنوى مىدهد، بلكه اين منزلت و مقام معنوى است كه انسان را شايسته براى حكومت و مناصب اجتماعى مىسازد.