دريای موج خيز

علی ابوالحسنی منذر

نسخه متنی -صفحه : 41/ 16
نمايش فراداده

پس مى سزد كه دفتر غدير را گشوده، در آن به ديده دقت و حكمت نظر فكنيم، و به مدد وى، گره از مشكلِ كهنه اختلاف امت اسلام، باز گشاييم. حادثه 'غديرخم'، هم به لحاظ قدمتِ تاريخى، كه عمرش به درازاى عصر رسالت است، و هم به لحاظ پيمانى كه رسول اكرم "ص" از مسلمين گرفته، حكمِ چشمه تعقل تاريخى را دارد؛ چشمه اى كه امت اسلام همواره مى تواند در زلالِ هماره جوشانش، دل و جان را صفا دهد و جمال زيباى حقيقت را - بى هيچ زنگار تيرگى و غبار تحريف - در آينه آن مشاهده كند.

در نظر صائب امينى، غدير، يك جريان عادى، چونان جريان هاى ديگر تاريخ، محكوم به مرگ و فراموشى نيست؛ يك حقيقت مستمر و بى زوال است؛ چراغِ روشنِ آگاهى و معرفتى است كه راه نجات و سعادت را در همه زمان ها به همه نسل ها نشان مى دهد و مهم ترين عاملِ انحطاط و عقب ماندگى جهان اسلام، بل جهان بشرى را، كه دورى از ولايت علم و عدل است، بازمى گويد. غدير، رد پايى است كه تشنگان عدل و آزادى را به آبشخورِ زلالِ فلاح و رستگارى، رهنمون مى شود.

در بركه غدير، مى توان سروش وحى را از زبان رسولِ هدايت شنيد و در پرتو آن، به رازِ تباهى مسلمين در عصر امويان و عباسيان و ديگر خودكامگان ريز و درشتِ تاريخ اسلام پى برد. غدير، شاقولى است كه با آن مى توان ميزان انحراف حاكمان و حكومت گران را، در درازناىِ تاريخ اسلام، از مشى و مرام پيامبر دريافت و با تحليل ريشه ها و پيامدهاى اين انحرافِ فزاينده، به سؤالاتى اساسى از اين دست پاسخ گفت كه امت اسلام، چرا و چگونه به تدريج از منزلت والاى نخستين خويش به دور افتاد و كارش به جايى رسيد كه مشتى صهيونيست، قبله اولش را به زور و تزوير از چنگش برون آورند و مستكبران عالَم سوز بر مقدراتش چنگ افكنند و به هيچ رو، توان ستاندن حق خويش را نداشته باشد!

سؤال، كاملاً جدى، حياتى و امروزين است و در عين حال، پاسخ اساسى و ريشه اىِ آن، در غدير و پيام حيات بخش آن نهفته است. امت اسلام، جز با تعمق در تاريخ و آشنايى عميق با اصول و مبانىِ فكرى و سياسى 'مدينة النبى' و پى افكندنِ نظامى نو بر مبناى اين اصول در عصر حاضر، به عزت و شوكت راستين خويش نخواهد رسيد. ميان مسلمانان با انوار وحى، اما، حجاب هاى ظلمانى اى وجود دارد كه به دست بيدادگرانى چون معاويه و حديث تراشانى چون ابوهريره ايجاد شده، مانعِ تماشاى رخسارِ جميلِ حقيقت و در نتيجه، تجديد بناى مدينه نَبَوى است. در هزارتوىِ اين تاريخِ بيدادزده و آلوده به فساد و فريب و تحريف، همايش غدير، چونان چلچراغى در شبستان تاريخ اسلام مى درخشد، نور مى افشاند و به سانِ فانوس دريا، طوفان زدگان و به گرداب غلتيدگان را به ساحل نجات رهنمون مى شود. از ياد نبريم كه پيامبر، در خطبه غدير، به تأكيد و اصرار، از حاضران خواست كه پيام حيات بخش او را براى غايبان بازگو كنند: ألا فَلْيُبَلِّغِ الشاهدُ الغائبَ. [ ر.ك: علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 11. ] تشنگان حقيقت، جز در بركه غدير، آب زلال نمى يابند و انديشه را از چرك و رسوبى كه بر آن نشسته، نمى شويند.

بنابراين، شگفت نيست اگر مى بينيم امينى، در لواى بحث غدير، پرونده حاكمان و خليفگان صدر اسلام را مى گشايد؛ دانش اندك خلفا و خبطها و خطاهاى مكرر ايشان را فاش مى سازد؛ قصه پردازان و حديث تراشان و تحريف گران حقيقت را، كه در پوستين تاريخ رفته اند، به محاكمه مى كشد؛ ستمى را كه حتى در عصر خلفاى نخستين، بر امثال ابوذر و عمار و ابن مسعود رفته است، برملا مى كند و عنوان 'دادخواهِ جرمِ تاريخ' را - به شايستگى - از آنِ خود مى سازد.

او چالش ميان على "ع" و معاويه را، 'جنگ قدرت' در دورانى گذشته و فراموش شده نمى بيند؛ بلكه در آينه آن ستيز، نبرد علم، تقوا و فضيلت را با جهل، جور و شيطنت در سراسر تاريخ بشر مشاهده مى كند. سوز و گداز امينى در تبيين و اثبات حقيقت، چنان است كه گويى مى خواهد 1400 سال تحريفِ حقيقت، و ظلم و بيدادى را كه از اين راه بر نسل هاى مسلمان رفته، يك تنه جبران كند و آبِ رفته را باز آرد!

محروميت 25 ساله امت اسلام از شهدِ علم و عدالت علوى، براى امينى، يك مسئله شخصى نيست كه زيانِ آن تنها به على "ع" رسيده باشد؛ بازَنده اصلى در عرصه تاريخ، نسلى است كه در غيبتِ اجبارىِ امام عدل و آزادى از كانون قدرت، خوراكِ تبليغات امويان، عباسيان و ديگران شد. آنان چنان از راست راهِ قرآن و سنت نبوى دور افتادند كه هنوز نيم قرن از رحلت پيامبر نگذشته، پاى در ركاب كردند و با فريادِ 'تكبير' و شعارِ يا خيلَ اللَّهِ ارْكبى وَ بِالْجَنّةِ ابشرى، خون عزيزترين كسانِ وى را بر زمين نينوا ريختند و به فرمان يزيد - همان كسى كه رسالتِ خويش را انتقامِ خون كفار بدر از پيامبر مى شمرد - فاجعه اى را رقم زدند كه حتى نامسلمانان نيز از شدتِ فضيحتِ آن، انگشت تعجب بر دهان دارند!