اما در مورد رابطه اخلاق و عرفان و اخلاق و سير و سلوك الى الله نيز مى توان گفت: عرفان بيشتر به معارف الهى مى نگرد آن هم نه از طريق علم و استدلال بلكه از طريق شهود باطنى و درونى يعنى قلب انسان آنچنان نورانى و صاف گردد و ديده حقيقت بين او گشوده شود و حجابها بر طرف گردد كه با چشم دل ذات پاك خدا و اسماء و صفات او را ببيند و به او عشق ورزد.
بديهى است علم اخلاق چون مى تواند به برطرف شدن رذائل اخلاقى كه حجابهايى است در برابر چشم دل كمك كند; يكى از پايه هاى عرفان الهى و مقدمات آن خواهد بود.
و اما سير و سلوك الى الله كه هدف نهايى آن رسيدن به معرفة الله و قرب جوار او است آن هم در حقيقت مجموعه اى از عرفان و اخلاق است. سير و سلوك درونى نوعى عرفان است كه انسان را روز به روز به ذات پاك او نزديكتر مى كند حجابها را كنار مى زند و راه را براى وصول به حق هموار مى سازد; و سير و سلوك برونى همان اخلاق است منتها اخلاقى كه هدفش را تهذيب نفوس تشكيل مى دهد نه فقط بهتر زيستن از نظر مادى.
در آيات مورد بحث ديديم كه قرآن مجيد كرارا تعليم كتاب و حكمت را در كنار تزكيه و پاكسازى اخلاقى قرار مى دهد; گاه تزكيه را بر تعليم مقدم مى دارد و گاه تعليم و بر تزكيه ; و اين نشان مى دهد كه ميان اين دو رابطه عميقى است.
يعنى هنگامى كه انسان از خوبى و بدى اعمال و صفات اخلاقى آگاه گردد و آثار و پيامدهاى هر يك از صفات فضيلت و رذيلت را بداند بى شك در تربيت و پرورش او مؤثر است; بطورى كه مى توان گفت بسيارى از زشتيهاى عمل و اخلاق از ناآگاهيها سرچشمه مى گيرد.
به همين دليل اگر علم و آگاهى جاى جهل و نادانى را بگيرد و به تعبير ديگر سطح فرهنگ بالا برود بسيارى از زشتيها جاى خود را به زيبائيها و بسيارى از مفاسد اخلاقى جاى خود را به محاسن اخلاقى مى دهد; ولى بايد توجه داشت اين مساله كليت ندارد. و متاسفانه گاه در اين مساله مبالغه شده گروهى راه افراط را پيش گرفته و گروهى راه تفريط را.
گروهى به پيروى از گفتار معروف سقراط فيلسوف يونانى كه معتقد بود علم و كمت سرچشمه اخلاق حميده است و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانى است عقيده دارند كه تنها راه براى مبارزه با رذائل اخلاق و پيدايش فضائل اخلاقى گسترش علم و دانش و بالا بردن سطح افكار جامعه است و به اين ترتيب فضيلت مساوى با معرفت مى شود.
آنها مى گويند هيچ كس آگاهانه به دنبال بدى و شر نمى رود و اگر خوبى را تشخيص دهد آن را رها نمى سازد پس وظيفه ما آن است كه هم براى خود و هم ديگران كسب آگاهى كنيم و نتايج خير و شر و بد و نيكو را بدانيم تا جوانه هاى فضائل اخلاقى بر شاخسار وجود ما ظاهر شود!
در مقابل شايد كسانى هستند كه مايلند رابطه اين دو را بكلى نفى كنند و بگويند كه دانش و هوشيارى در افراد آلوده سبب مى شود كه جنايات را هوشيارانه تر انجام دهند و طبق مثل معروف: دزدانى كه با چراغ مى آيند كالاهاى گزيده تر مى برند! ولى انصاف اين است كه رابطه علم و اخلاق را نه مى توان بكلى انكار كرد و نه مى توان بطور كامل اخلاق را معلول علم دانست.
شاهد اين سخن تجارب زنده اى است كه از جامعه كسب كرده ايم; افراد آلوده اى بودند كه وقتى آنها را به حسن و قبح اعمالشان آگاه كرده ايم و به نتايج سوء اعمال و افعال بد آشنا شده اند دست از كار خود برداشته و گرايش به خوبيها پيدا كرده اند حتى در خودمان نيز اين تجربه را داشته ايم. در مقابل افرادى را مى شناسيم كه آگاهى كافى به نيك و بد اعمال و نتايج و آثار آن دارند ولى همچنان به بدى ادامه مى دهند و اخلاق سوء بر وجود آنها حاكم است.
اينها همه به خاطر آن است كه انسان موجودى است دو بعدى يك بعد وجود او را علم و ادراك و آگاهى تشكيل مى دهد و يك بعد وجود او را اميال و غرائز و شهوات; به همين دليل گاه با ميل و اختيار خود بعد اول را ترجيح مى دهد و گاه دوم را.
از اينجا روشن مى شود آنها كه يكى از دو قول بالا را پذيرفته اند انسان را يك بعدى فرض كرده و توجه به بعد ديگر وجود انسان نداشته اند. از آيات ديگر قرآن نيز بخوبى مى توان آنچه را كه گفتيم استفاده كرد.
قرآن مجيد در چندين آيه به رابطه اى ميان جهل و اعمال سوء اشاره كرده است; مثلا مى فرمايد: انه من عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب من بعده واصلح فانه غفور رحيم; هر كس از شما كار بدى از روى نادانى انجام دهد سپس توبه و اصلاح و جبران نمايد خداوند آمرزنده و مهربان است. (سوره انعام آيه 54)
شبيه همين معنى در سوره نساء آيه 17 و سوره نحل آيه 119 نيز آمده است. بديهى است منظور در اينجا جهل مطلق نيست كه با توبه سازگار نباشد بلكه مرتبه اى از مراتب جهل است كه اگر بر طرف گردد انسان به راه حق روى مى آورد.
در جلد اول از دوره اول پيام قرآن در آنجا كه بحث درباره معرفت و شناخت آمده آيات بسيارى نقل كرده ايم كه از آنها استفاده مى شد جهل سرچشمه كفر است جهل سرچشمه اشاعه فساد تعصب و لجاجت بهانه جويى تقليد كوركورانه اختلاف و پراكندگى سوءظن و بدبينى جسارت و بى ادبى و در يك جمله جهل مايه دگرگون شدن بسيارى از ارزشها است! (12)
از سوى ديگر در بعضى از آيات صريحا مى گويد: كسانى هستند كه با علم و آگاهى راه غلط را مى پيمايند; مثلا درباره آل فرعون مى فرمايد: وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلما وعلوا; آنها آيات ما را از روى ظلم و سركشى انكار كردند در حالى كه در دل به آن يقين داشتند. (سوره نمل آيه 14 )
و درباره گروهى از اهل كتاب مى فرمايد: ويقولون على الله الكذب وهم يعلمون; آنها بر خدا دروغ مى بندند در حالى كه مى دانند. (سوره آل عمران آيه 75)شبيه همين معنى در چند آيه بعد از آن نيز آمده است (سوره آل عمران آيه 78 )
علم و آگاهى در اين آيه ممكن است اشاره به آگاهى بر موضوع دروغ باشد ولى باز هم شاهد مدعاى ما است چرا كه حكم عقل و شرع درباره دروغ و زشتى آن چيزى نيست كه بر كسى مكتوم باشد.
تجربيات روزمره نيز اين واقعيت را نشان مى دهد كه آگاهى بر زيانهاى اخلاق رذيله در بسيارى از موارد مى تواند باز دارنده باشد و در عين حال موارد زيادى هم ديده مى شود كه افراد آگاه دست به اعمال سوء زده و اخلاق رذيله را براى خود ترجيح مى دهند. و به اين ترتيب مكتب واسطه در اينجا با واقعيتها منطبق تر است. (دقت كنيد )