اخلاق در قرآن کریم

ناصر مکارم شیرازی

جلد 2 -صفحه : 265/ 133
نمايش فراداده

شخص پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه مى خواست از مكه به مدينه هجرت كند هرگز آشكارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «توكلت على الله » حركت نكرد، بلكه براى اغفال دشمن از يك سو دستور داد على(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى ديگر شبانه به طور مخفى از مكه بيرون آمد و از سوى سوم به جاى اينكه به طرف شمال يعنى به طرف مدينه حركت كند موقتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى كه دشمن مايوس شد مكه را دور زد و به طرف مدينه حركت فرمود، در حالى كه مرتبا از بيراهه مى رفت، شبها حركت مى نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدينه رسيد. بنابراين روح توكل كه تمام وجود پيامبر(ص) را پر كرده بود مانع از اين نشد كه از اسباب ظاهرى لحظه اى غفلت كند.
اصولا مشيت خداوند بر اين قرار گرفته كه در اين جهان مردم براى رسيدن به مقصود از اسباب و وسايل موجود كمك بگيرند، همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق(ع) آمده است: «ابى الله ان يجرى الاشياء الا باسباب فجعل لكل شى ء سببا; اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه همه چيز مطابق اسباب جريان يابد، به همين جهت براى هر چيزى سببى قرار داده است ». (34)
بنابراين بى اعتنايى به عالم اسباب نه تنها توكل نيست بلكه به معنى بى اعتنايى به سنت هاى الهى است، و اين با روح توكل سازگار نيست. اين سخن را با حديثى مربوط به عصر حضرت موسى(ع) پايان مى دهيم، در حديث آمده است كه حضرت موسى(ع) بيمار شده بود، بنى اسرائيل به عيادت او رفتند و بيمارى او را تشخيص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده كنى بهبودى خواهى يافت، موسى(ع) گفت: من از هيچ دارويى بهره نمى گيرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بيماريش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى اين بيمارى، معروف و مجرب است و ما با آن مداوا مى كنيم و بهبودى مى يابيم، باز موسى(ع) گفت: من از دارو استفاده نمى كنم! ولى بيماريش ادامه يافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «و عزتى و جلالى لاابراتك حتى تتداوى بما ذكروه لك; به عزت و جلالم سوگند كه بهبودى به تو نمى دهم مگر اينكه از دارويى كه به تو گفته اند استفاده كنى!» موسى(ع) دستور داد آن دارو را براى او بياورند و از آن استفاده كرد و بهبودى يافت، در اين هنگام در دل موسى(ع) وسوسه اى پيدا شد(شايد وسوسه اش اين بود كه چرا خداوند تنها با توكل مرا رهايى نبخشيد) دراين هنگام خداوند به او وحى فرستاد: «اردت ان تبطل حكمتى بتوكلك على، فمن اودع العقاقير منافع الاشياء غيرى; تو مى خواهى با توكل خود حكمت و سنت مرا باطل كنى؟! مگر منافع داروها را كسى جز من در آنها قرار داده است »؟! (35) اين حديث به روشنى حقيقت توكل را بازگو مى كند.
و اگر مى بينيم ابراهيم خليل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودى اظهار بى نيازى مى كند و دست به دامن آنها نمى شود با مساله بهره گيرى از عالم اسباب كه در داستان حضرت موسى(ع) آمده است منافات ندارد، زيرا در داستان ابراهيم(ع) مساله توسل به اسباب عادى مطرح نبود بلكه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبيعى بود و ابراهيم(ع) راضى نشد كه در اين مرحله از غير خدا چيزى بخواهد(دقت كنيد).