اخلاق در قرآن کریم

ناصر مکارم شیرازی

جلد 2 -صفحه : 265/ 195
نمايش فراداده

ولى فرزندان بخيل و ناخلف،به گمان اين كه بخش زيادى از اين درآمد به جيب فقراو نيازمندان مى ريزد و دليلى هم ندارد كه اموال خودشان را اين گونه ببخشند،تصميم گرفتند اجازه ندهند حتى يك فقير هم وارد باغ آنها شود.به همين خاطر تصميم گرفتندكه يك روز صبح،بى سر و صدا با جمعى كارگر زبده به باغ بروند و پيش از آن كه فقرابيدار شده و با خبر گردند،تمام محصول را چيده و منتقل نمايند. «برسوئى »در«روح البيان »مى گويد:«اين ماجرا مربوط به زمان كمى بعد از حضرت مسيح عليه السلام است.آنها پدرى داشتند بسيار سخاوتمند كه از آن باغ به اندازه نياز سال خود برمى داشت و بقيه را به نيازمندان مى داد و به اين ترتيب،مقدار قابل ملاحظه اى نصيب فقرامى شد كه روزهاى زيادى از آن براى معيشت خود بهره مى گرفتند، ولى هنگامى كه پدر از دنيارفت،فرزندان گفتند:اگر ما كار پدرمان را ادامه دهيم،زندگى بر ما مشكل مى شود،در حالى كه ما عيالمنديم و در ميان خود سوگند ياد كردند كه در آغاز صبح،هنگامى كه هنوز تاريكى به طور كامل از بين نرفته،ميوه ها را بچينند،حتى براى اين سخن خود،ان شاء الله هم نگفتند.» (4)

خداوند نيز مجازات سخت و دردناكى براى آنها قرار داد،«هنگام شب،در آن موقع كه همه آنها در خواب بودند،عذابى فراگير از ناحيه پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد، فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون ». (5) آرى!آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار،چنان بر آن باغ فرود آمد كه «آن باغ خرم وسرسبز به صورت خاكستر سياه درآمد، فاصبحت كالصريم » (6) احتمال ديگر نيز وجود دارد كه «صريم »به معنى درخت بدون ميوه باشد،يعنى،«صاعقه »فقط تمام ميوه ها را از بين برد و تنها چوبى از درختان باقى ماند.و صبح روزبعد،هنگامى كه خوشحال و راضى از نقشه خودشان به باغ آمدند،به محض ورود به باغ و ديدن آن منظره وحشتناك،فرياد كشيدند و گفتند:«ما راه را گم كرده ايم،ما همه چيزرا از دست داديم،بلكه ما محروميم، فلما راوها قالوا انا لضالونل نحن محرومون » (7)