توى بر همه چيزى گواه
118- اگر عذاب كنى ايشان را كه ايشانند بندگان تو، و اگر بيامرزى ايشان را كه توى تو بىهمتا با حكمت
119- گفت خداى: اينست آن روز كه سود دارد راست گويان را راست گفتن ايشان، ايشانراست بهشتها كه مىرود از زير آن جويها جاودانه باشند اندر انجا هميشه، و خشنود بود خداى از ايشان و خشنود [باشند] «1» از او. آنست رستگارى بزرگ
120- خداى راست پادشاهى آسمانها و زمين و آنچه ميان آنست، و اوست بر همه چيزى توانا
و اين قصّه چنان بود كه عيسى ابن مريم بدان وقت كه باز بيت المقدس آمد، خداى عزّ و جلّ او را فرموده بود كه خلق را بخداى خوان، و حجّتهاى خويش پيدا كن. و او بيامد و خلق را بخداى مىخواند. و مردمان او را گفتند چه حجّت دارى؟ گفت حجّت من آنست كه من از گل مرغى بسازم «2» و بدو اندر دمم، و آن مرغ زنده گردد، و اندر هوا بپرد بفرمان خداى عزّ و جلّ. گفتند كه: بكن. و عيسى پارهاى «3» گل برداشت و از آن مرغى بكرد، و بدو اندر دميد، و بفرمان خداى عزّ و جلّ زنده گشت و اندر هوا بپريد. و آن مرغ اين خفّاش است كه در شب «4» پرد. و اين آنست كه خداى عزّ و جلّ گفت:
(1) (خ). (2) مرغى كنم. (خ. صو) (3) لختى. (صو. خ) (4) كه بشب. (صو. خ)